دریچه های دینی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

خدا

07 اردیبهشت 1401 توسط زهرا جهانگيري

آتشی نمى سوزاند “ابراهیم” را
و دریایى غرق نمی کند “موسى” را
مادری،کودک دلبندش را به دست موجهاى خروشان “نیل” می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند ، اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ، نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست
پس ؛
به “تدبیرش” اعتماد کن ،
به “حکمتش” دل بسپار ،
به او “توکل” کن ؛
و به سمت او “قدمی بردار” ،
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی

 نظر دهید »

درد دل باخدا

07 اردیبهشت 1401 توسط زهرا جهانگيري

درهای زندان به روی شما بسته باشد اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است …
و این قدر به فکر راه های دررو نباشید …
خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست !!!
خدا ، خدای آدم های خلافکار هم هست …
فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمیگذارد …
او اندِ لطافت
اندِ بخشش
اندِ بیخیال شدن
اندِ چشم پوشی و رفاقت است …

 نظر دهید »

دلنوشته ای به امام زمان

12 دی 1397 توسط زهرا جهانگيري

پنج سال ازعمر این سربازی گذشت ، اونجورکه آقام خواست نشدم ،آقامیزبان خوبی بود ولی من بی سرپا مهمان خوبی نبودم وحرمت صاحب خانه رانگه نداشتم آقاجونم میدونم دلت پره می دونم ، نمک خوردم ونمکدون شکستم بااینهمه گناه باز پروبالم وگرفتگی پنج سال توخونت راهم دادی اشتباها مودیدی ودم نزدی روزها شد ازیاد بردمت بازبه روم نیاوردی که یه جا ازیاد بردمت میدونی الان ا ز چی دلم گرفته کم مونده تموم کنم درسمو ازخونت برم دلم.. ?اینوازته دلم می گم ،دلم تنگ میشه برا خونت براین روزام ازاینکه قرارایناهم برام ی عمر خاطره بشه دلم می دونم دیگه نمی تونم اینجا بیام ولی آقا باهمی خوبی وبدیام باهمه گناهام به پات امضا شدم الان همه منو به عنوان سربازوغلام تومی شسناسن آقا کمکم کن دستمو بگیرشاید من دستتو بگیرم کم بیاورم وسط راه،اول راه دستتوول کنم ولی اگردستم دردست باشد می دونم باهمه گناهانم ولغزش هایم باهمه غرغر کردن هایم دستمو رها نمی کنی ،میدونی آقاکیا دلم میگرفت وقتی دوشنبه،وپنج شنبه ها قراربودپرونده ام وبدن دستت دلم میگرفت دلم پرمی کشید ازخودم بدم می اومد می گفتم باز آقا داره گریه میگنه ،چرادل آقاتوشکستی وقتی یاد اشکات می افتادم دلم پرغصه می شد،تصمیم می گرفتم اذیتت نکنم ،بازفریب شیطان را می خوردم وقتی غروب جمعه میشد دلم میگرفت اراینکه آقام باز نیومدفوقتی مردمو میدیدم دنبال همه چی هستن جز ريالا،خودت دلم غرق در غم می شد آقا کمکم کن خودموپیدا کنم تا کی سر درگومی ،همیشه ی سوال ازخودم می پرسیدم ،واقعا آقاتودوست داری؟ بخودم میگفتم آره مگه میشه آقارادوست نداشته باشم ،بدسوالام آغازمی شدن ،بخودم میگفتم اگه یکیو ازته دل دوست داشته باشی ،اگه عاشق یک نفرباشی براش چه کارهایی انجام می دهی،بخودم می گفتم ، اگه یکی ودوست داشته باشم ،اگه عاشق یه نفرباشم ،دوست ندارم قلبش بشکنه ،دوست ندارم اشکش وببینم ،دوست ندارم حتی یه لحظه غصه بخوره ،بد بخودم می گفتم ،آقارا دوست نداری!اگه دوسش داشتی آقا بخاطرت کمرش خم نمی شد،بخاطرت قلبش تیرنمی خورد،بخاطرت موهاش سفیدنمی شد،پس عاشق واقعی آق نیستی فقط دوست داشتن لغلغه ی زبانته ،تاحالابخاطرعشقت جنگیدی؟تاحالا رفتی سراغش؟ دِنرفتی نجنگیدی بخاطر عشقت رسوایی کشیدی؟نکشیدی، پس آقارو دوست نداری به خودم ،به خودت بیاجمع کن خودت وتاکی می خوای ببینی وخودت وبزنی به ندیدن ،اینهمه خوش گذرونی وآزادی، بیا بقیه ی عمرت دربندباش وعبدباش آقاسرباز می خواهد نه سربارمدیون آقایی پنج سال نون ونمکش وخوردی وجاش واشگال کردی جوابگو هستی برای تک تک کارات چرابخودت نمی آیی چقدر زنده خواهی ماند تاکجا می خواهی فرارکنی بلاخره اسیرخواهی شدومی بینی درزندان هستی وهیچ کس به فریادت نمی رسه آقاتوقنوت های نماز شبت دعام کن دیگه خسته شدم ازاینکه اشکتودربیارم آقا جان ببخشم به جای اینکه سربازخوبی برات باشم ودنبالت وپاجای پایت بزارم دارم گناه می کنم وبه پای تونوشته می شود اونم کی ؟اونی که ادعای سربازیت و داره اونی که یه عمر خونت راه دادی و مواظبش بودی شبا اون خواب بودو تو بیدار ومواظبش بودی حتی یه لحظه به خودش زحمت نداد نیم ساعت بشینه پای درد ودل آقاش وآقا ازت می خوام همونطور که خدابه بندش گفته بنده ام دنیام شلوغه دستمو رها نکنی گم میشی پیدام نمی کنی ،وازتون خواهش می کنم ازیادم نبر آقا دنیا خیلی شلوغه نکنه دستمو ول کنی رها بشم وپیدات نکنم من ازگم شدن می ترسم ودرآخرحرفم می خوام تنهام نزاری مانند پدری که بچش وباهمه لجاجتش تنها نمی زاره ، ?اللهم عجل الولیک الفرج

 نظر دهید »

نقش مادردین گریزی

30 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

قل شده است که شیخ محمد بافقی یزدی، مدتی بسیار می گریست. شاگردانش پرسیدند:استاد مدتی است زیاد متأثر و گریانید، چرا؟ گفت:گریه ام برای دین است که این همه در دنیا غیرمسلمان و بی دین درست کرده ایم؟! پرسیدند:چه ربطی دارد؟ شما چه نقشی در بی دینی دیگران داشته اید؟ گفت:عملکرد ناشایست و رفتار ناصحیح و گفتار نامطلوب ما باعث شده این همه غیر مسلمان به اسلام روی نیاورده و در راه نادرست خود گام بردارند، اگر ما شیعیان حضرت علی علیه السلام به راستی به آموزه های دینی خود عمل می کردیم؛ یک غیرمسلمان در دنیا باقی نمی ماند. همه مسلمان می شدند. چرا که انسان ها بر اساس فطرت خود، عشق، محبت، صحبت، عدالت، ظلم ستیزی، صداقت و معنویت که در اسلام وجود دارد را می ستایند. اگر ما به اسلام عمل می کردیم همه مسلمان می شدن

 نظر دهید »

دعای مادر

30 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت:شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».
پیام متن:

اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند.

 1 نظر

حکمت های خداوندی

30 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

سعدی در بیان حکایتی می گوید:حکایت های اخلاقی

موسی علیه السلام ، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت:ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده. گفت:این چه حالت است؟ گفتند:خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرموده اند.

«وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می گشود، در زمین ستم پیشه می کردند». (شورا:27) موسی علیه السلام ، به حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار.

 نظر دهید »

دعاهایت مستجاب می شوند اگر خدایت را باور بکنی.

30 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

این داستان واقعی را حتما بخوانید : دعاهایت مستجاب می شوند اگر خدایت را باور بکنی

داستان کمی طولانی است اما وقعا شنیدنی است .

بنام خداوندی که جهان و جهانیان را آفریده و به وسیله پیامبران معصوم رسوم زندگی کردن را به ما آموخته است

سال 80 من با کسی رفیق شدم که آموزش قرآن میداد چه جوری باهاش آشنا شدم داشت از طریق میکروفن مسجد جهت ثبت نام علاقمندان برای آموختن قرآن اطلاع رسانی میکرد و من که چون زمینه اش و داشتم مشتاقانه رفتم برای ثبت نام تا در کلاس آموزشی آن شرکت کنم ، رفتم کلاس بعد از مدتی شیفته معلم خوب و خوش برخورد و اهل قرآنم شدم خیلی منو راهنمایی کرد و خیلی چیزهارو بهم یاد داد خدا خیرش دهد باهم دوست شدیم ایشان یکسال از من بزرگتر بودن با هم خیلی صمیمی شدیم جوری که در کارها یار و همیار هم بودیم .

این معلم خوب ، قرآن را با قواعد بهم یادداد و منو راهنمای کرد که باتوجه به علاقه ای که در زمینه یادگیری قرآن داشتم تصمیم گرفتم در آزمون ورودی دوره های تربیت معلم شرکت کنم و با راهنمایی های معلم دلسوز خودم در ازمون ورودی قبول شدم و در دوره ای که به مدت 2 ماه بود خیلی چیزهارو یادم گرفتم و شدم مربی قرآن

بعد از یه مدت با کمک دوست خوب و معلم دلسوز تدریس قرآن کریم را شروع کردیم اولین کلاسم را با توکل به خدا شروع کردم اولین شاگردم زن عموم با فرزند 3 سالش بود بچه اش خیلی به من انس گرفته بود در حین یاد دادن به مادرش گوش میداد و سورهای که من به مادرش آموزش میدادم نیوشا حفظ میکرد بچه ای که 3 سالش بود منو مشتاق میکرد و بهم لذت تدریس میداد جوری که از پوست خودم نیگنجیدم از خوشحالی.

خدارو شکر قرآن به خیلها آموزش دادم و خیلیها موفق به ختم کل قرآن شدن این لطف پروردگار و لطف دوست خوبمو هیچ وقت فراموش نخواهم کرد .

یه روز نیوشا پیش پدربزرگش که شوهر خاله منم بود با حفظی سورههای قرآن براش میخونه بعد پدربزرگش بهش گفته بود که کی اینارو بهش یاد داده بعد مادرش براش تعریف میکنه خیلی خوشحال و به وجد میاد ایشان همان سال رفتن مکه (حج تمتع ) برگشتنی خواسته بود که حتماً من برم پیشش من رفتم در بین جماعت از من تعریف زیاد کرد و گفت که خیلی بیادم بوده و دعاکرده و هدیه بسیار ارزشمند که هیچ وقت تاحالا کسی به من نداده بود بهم داد اونم یک جلد قرآن کریم بود گفت همان قرآنی بود ه که در بدو ورود به مکه بهمون دادن منم به نیت تو آوردمش خیلی خوشحال شدم انقد تعریف معنوایاتی که تو این سفر بوده میکرد که منو وسوسه کرد جوری که دوست داشتم منم برم من اون زمان 21 سال داشتم.

استطاعت مالی ام که صفر بود و دانشجوم بودم اگه من مسنجیدید از نظر عقل ، شعور ، سن و سال ، مالی و… در حد حج رفتن نبود ولی هواهی شده بودم مشتاقانه دوست داشتم که این سفر رو برم کاری کرده بودم که همه میدونستن که من عاشق شدم برام دعا میکردن خانوادهام را درگیر کرده بودم من که حاجتم این بود که این سفر معنوی نصیبم بشه خانواده که از حال ووضع من باخبر بودن ولی هیچ اقدامی نمیکردن منم تصمیم گرفتم حاجتم فقط به خدا بگم روز جمعه بود سال 1382 آخرین ساعتهای عصر بود وضو گرفتم برای ادای نماز عصر یهو به دلم افتاد که دعا کنم و حاجتمو به خدا بگم با خشوع و خضوع دعا کردم گفتم خدای من ، بنده تو آمده تا بهت بگه که عاشقتم اگر این سفر به صلاح و مصلحت میدونی نصیبم بگردان و شرایطشو برام فراهم و مقدور و مبارک بگردان جوری که فقط منت خودتو ببرم نه دیگران و خانوادم.

این از خدا خواستم همان روز همان دقیقه و ساعت دعایم مستجاب شد از کجا فهمیدم شب شنبه من خواب دیدم که من منتظر کسیم و یه مقدار هوا ابری بود یهو از آسمان یه نفر با لباس سفید چشمانی سبز رنگ به طور غیرمنتظره وارد خانه شد و جلوی من نشست من از ترس رفتم آغوش مادرم گرفتم خدایش خیلی ازش ترسیدم جوری که مادرم اونو نمیدید فقط من میدیدمش بعد با خنده رو به من کرد و با صدای بسیار بسیار زیبا صلوات فرستاد بعد از صلواتش میگفت لاحول و لا قوه الابه الله ….من که ازش میترسیدم دیگه ترسمم ازش شکست بعد دوباره با صدای دلنشینش صلوات و همان ذکر خدارو تکرار کرد ، بعد برای بار دوم مادرم گفت صدای ذکر و صلواتش شنیدم مادرم آمد کنارش نشست بار سوم دوباره تکرار کرد اینبار برادرم گفت منم صدای ذکر و صلواتشو شنیدم سه نفری دورشو گرفتیم اون میگفت و ماهم دست به آسمان تکرار میکردیم در آخر وقتی ذکرشو تمام کرد دستم رو چهره مبارکش قرار دام گفتم که تو فرستاده و پیکی از طرف خداوند هستی بگو بهم کی هستی ؟ و چرا آمدی ؟ همینی که گفتم محو شد طوری که دیگه ندیدمش و فورا از خواب پریدم.

دیدم نماز صبحه و مادرم رو جانمازش داره نماز میخونه مادرم رو بهم کرد و گفت چیه ؟خواب دیدی گفتم آره فورا قسم خوردم که خداوند این سفر معنوی نصیبم میکنه این یه مژده بود از طرف خدا به من واقعیتشم همان تعبیری بود که خودم کردم حالا در بین داستان متوجه میشید که حکمت برادر و مادرم تو این وسط چی بود تو خواب ، صبحش قرار بود با دوست و معلم دلسوز قرآنم بریم برای ثبت نام توی یه مؤسسه قرآنی جهت یادگیری تجوید تکمیلی قرآن و ارتقاء سطح معلومات قرآنیمون رفتیم برای ثبت نام و مدیرمؤسسه خیلی ازمون استقبال کرد و برنامه زمانبندی آموزشیشم را هم بهمون داد در بین راه خوابمو برای دوستم تعریف کردم دوستم گفت که خدا بهت مژده این سفر مقدس داده خوش بحالت و از این حرفا بعد از آن 6 ماه گذشت یه روز سرکلاس مدیر مؤسسه که خودش قاری قرآن مطرح استان هم هست گفت که من 6 سهمیه حج ؟(عمره) دارم 6 نفرشم خودش تعین کرده بود بیشتر از اونای استفاده کرده بود که فعالیتشون تو مؤسسه زیاد بود نه مایکه که تازه عضو شده بودیم بهر حال حاضرین کلاس میدانستن که من مشتاقم که این سفر برم به مدیر گفتن که حتما اسم منم بنویسه امال ایشان گفتند که نمیشه مگه یکی از این 6 نفر انصراف دهند بعد یکیشون همانجا انصرافش اعلام کرد بنابه دلایل مختلف ….

منو جاش نوشت و خوشحال کنان به طرف خونه رسیدم و ماجرارو به مادرم گفتم مدیر مؤسسه که خیلی برامون واقعاً زحمت کشید که برامون سهمیه رو جور کنه اما با زحمات و تلاشهایی که انجام دادن متاسفانه موفق نشدن ………….ما که حتی گذرنامه را هم تهیه کرده بودیم حتی داخل یکی از آژانسهای هواپیمایی هم ثبت نام کرده بودیم قرار بود که فروردین سال 82 ماه ربیع الاول عازم مکه مکرمه بشیم متاسفانه به نتیجه نرسیدم خیلی تلاش کردم ولی نتیجه ای برام حاصل نشد خیلی ناراحت شدم.

اما مادرخوبم همیشه منو دلداری میداد مادرم خیلی برام تلاش کرد و زحمت کشید اما بی فایده بود هیچی دیگه ، یکی از اون 6 نفر تصمیم گرفت که با هزینه مالی خودش یعنی با کمک خانوادش بره و موفقم شد از من اسرار میکرد که باهم باشیم ولی متاسفانه من از نظر مالی شرایطشو نداشتم منم بهش گفتم تو برو برای منم دعا کن بعد از یکسال تو نوبت بالاخره به مکه مشرف شدند برگشتنی انقدر از حال و احوال اونجا تعریف کردند که داشتم پر میکشیدم و دستمم خالی بود چاره ای نداشتم در این میان کلاس تفسیر برام جور شد رفتم برای آموزش، مدرسمون یکی از روحانیون باسواد و اهل منطق استان بود موضوع یکی از درساش بعنوان جلسه اول دعا بود و شرایط استجابت آن کتابهای زیادی بهمون معرفی کرد و منم به صورت امانتی تهیه کردم و خواندم تمام دعاها و احادیث پیغمبر اکرم (ص) را جستجو کردم به وسیله نماز حاجت متوسل شدم دعاهایم خالص و مخلص بود با خشوع و خضوع هر چند که قبلاً مژدشو از طریق خوابی که براتون تعریف کردم داده بودند اما من که صبور نبودم یکسال نماز حاجت خواندم و دعا میکردم تا اینکه روزی همان معلم خوب و دلسوز قرآن و دوست صمیمیم گفت بریم اداره….. کار دارم همان اداره ای که دوره تربیت معلم قرآن را گرفته بودم با هاش رفتم ولی به زور منو کشاند داخل اداره دوست نداشتم برم تو شرایط روحی بدی قرار گرفته بودم مسئول دارالقرآن آنجا که منو قبلاً دیده بود میدونست که آدمی قرآن و… هستم بهم پیشنهاد کار داد تعجبش اینجاست که خیلیهادور برش بودن ولی به من گفت و چرا به دوستم این پیشنهاد نداد او ازمن فعالتر و بهتر بود ولی این حکمت خدا بود من درجواب گفتم من کار اداری رو تا حالا انجام ندادم و بلدم نیستم ولی حکمت خدارو نگاه کنید به زور بهم گفت باید حتماً بیایی و کار کنی چون دست تنهام منم گفتم بزار با خانوادم در میان بزارم چشم بعد خانوادم قبول کردن و مدارکامو جهت گزینش و… تحویل اداره دادم اون زمان مدرکم فوق دیپلم بود منظورم سال 83 بود به صورت نیروی پاره وقت براشون کار کردم که ماهی 50 هزار بهم میدادن.

شکر خدا رفتم سرکار اونم کارهای اداری هیچی بلد نبودم ولی خدایارم بود و پشتم سفت گرفته بود کسی رو برام سبب قرار بود که مؤمن بود خیلی هوامو داشت خدا خیرش دهد اما بقیه ماجرا خداوند به من علم کارهای اداری و کامپیوتر بدون تجربه و کلاس رفتن به من عنایت کرد به نامش قسم واقعیت دارم میگم چون خودش قسمت کرده بود ، بعد کار کردم به نیت سفر حجم حق الزحمه ای که بهم میدادن پسنداز کردم تا اینکه فیش اول ثبت نام حج عمره که مبلغ 400 هزار بود با لطف خداوند تهیه شد با شوهر خالم و مادرم سال 83 رفتیم برای ثبت نام حج عمره من شوهر خالم خیلی کمکم کرد خیلی تشویقم کرد انشاءالله نور به قبرش بباره براثر ایست قلبی 4 سال پیش دارفانی رو وداع گفت.

ثبت نام اولیه رو انجام دادم ، منتها قسمت دوم هزینه اش هنوز مونده بود که پول بریزم حساب ولی یکماه قبل از اعزام ازمون میگرفتن بعد فیش که بردم حج و زیارت گفتن باید بری یکی از آژانسهای خدماتی ثبت نام کنی منم بردم همان جایی که قبلاً اسم نوشته بودم و قسمت نشد . مدیر کاروان خیلی خوشحال شد که فیشو براش بردم چون میدونست من عاشقمو با زحمت این پول جور کردم بهم گفت که سال 84 شانزده فروردین به امید خدا عازم هستیم خودتو برای اون روز آماده کن من که ثانیه شماری میکردم تا انروز خوب بیاید آخرش آمد دیدم هیچ خبری نیست چون قرار بود بامن تماس گرفته شود .

من و مادرم رفتیم پیش مدیر کاروان گفت متاسفانه کسایی رو اعزام میکننده که ماه 7 ثبت نام کرده باشند در حالیکه من 1/8/83 ثبت نام کرده بودم مدیر گفت برو حج و زیارت شاید قبول کنن چون یک روز اختلاف داری من رفتم با مدیر کل حج و زیارت صحبت کردم ولی دست رد برسینه ام زد ناامید برگشتم خونه.

خیلی توذوقی خوردم چون برای چندمین بار بود که شکست خورده بودم مدیر آزانس گفت که خرداد همان سال قسمت دیگه خردادم آمد و دوباره قسمت نشد… دوباره گفت تیر، مرداد، شهریور و…. بازم قسمت نشد ، مدیر با حرفا و قول و قرارهای که به من میداد شد چوپان دروغگو دیگه حرفاشو باورنکردم ولش کردم به خیلی از بنده های خدا رو انداختم اما هیچکدوم موفق نشدند چون خدا راضی نبود و اشتباهی که کردم این بود که بنده های خدا رو آوردم از آنها حاجتم خواستم برای اینکه زود به مقصد برسم خیلی پشیمان شدم رفتم حضور خدا اینبار گفتم خدایا تو که به من کاردادی که بتوانم پول سفرم تهیه کنم و ثبت نام کنم تو عزت و احترام دادی که تو دارالقرآن کارکنم و در خدمت قرآنت باشم تو بهم توانایی خیلی چیزهارو دادی ولی چرا این سفر قسمتم نمیشه تا اینکه دوباره خواب دیدم که تو مدینه منوره هستم داخل مسجد النبی در صف انتظار باز شدن قبر مبارک رسول الله (ص) هی انتظار کشیدم تا درو برام باز کرد زنی که راهنما بود دستم گرفت منو برد تا قبر مبارک پیغمبر خیلی برای خودم و دیگران دعا کردم بعد بهم گفت یجای میبرمت که بین قبر و منبر رسول الله (ص) است که یکی از باغهای بهشته ،

رفتم بین دو تا درب بود که یکی نوشته بود ذالک و یکی نوشته بود هذا تو این جای مبارک دعا کردم که خدایا این سفر نصیبم بشه و… بعد از زیارت دیدم که امام جمعه آنجا داره اذان میده برای جماعت نماز، برگشتم بیرون که برم برای وضو گرفتن دیدم مادرم جلوتر ازمن رفت به مادرم گفتم که تو اینجا چکار میکنی از خواب بازم پریدم .

اینبار اطمینان داشتم که قسمت مادرمم هست به خودشم گفتم از قضا بعد یه هفته روز مادر بود برادرم که نه ماه از من کوچیکتر تو یه نظام پزشکی کار میکرد آمد خونه یه کادو دستشو بود بعد یکی از احادیث پیغمبر روش نوشته بود بالای کمد دراور گذاشت چون عادتش بود وقتی از اداره برمی گذشت وسایلاشو رو کمد میگذاشت منم یهوی رفتم گفتم که این چیه گفت به تو چه حتماً یه چیزی هست منم گفتم آره خوب و…. بعد از خوردن نهارو استراحتش کادورو به مادرم داد گفت این هدیه روز مادر من که کنجکاو شده بودم که چی ؟زود به مادرم گفتم که هدیشو باز کنه اونم باز کرد دیدیم که مقداری پوله گفتیم این چیه گفت پول سفر زیارتی مکه مکرمه و هدیه به مادرم مادر از تعجب داشت شاخ در میاورد ومنم از خوشحالی داشتم پر در میاوردم که خوابام بهم دروغ نمیگن مادرم گفت که من شرایطشو ندارم برم ثبت نام کنم این پول میدم به دخترم که اون دوست داره بره برادرم گفت نه این مال خودت نه مال خواهرم خدای اونم بزرگ به زور رفتیم مادرم برای اقدامات اولیه ثبت نام کردیم مادرم که دو ماه بیشتر نبود که ثبت نام کرده بود ولی من دوسال بود که تو نوبت بودم بهرحال سال 84 هم آمد باز قسمت من نشد شد سال 85 تقریباً سه سال انتظار حج و زیارت گفت که اول ربیع الاول عازم هستید چون اینبار حج و زیارت گفته بود حرفشون باور کردم .

خوشحال شدم که قسمت ام ، روز موعود رسید و بازم قسمت نشد به دلیل اینکه هنور نوبتم نشده بود بازم گفتن اردیبهشت ، خرداد ، تیر قسمت نشد بازم شد مرداد واقعاً دیگه نوبتم شد گفتن برای فیش دوم باید مبلغ 300 هزار دیگه پول بریزی حساب منم گفتم چشم با خانوادم دوباره درمیان گذاشتم اونا اینبار راضی نشدن میگفتن باید با مادرت باشی مادرم که نوبتش نبود چون تازه ثبت نام کرده بود ولی من تقریباً شد 3 سال اینبار دیگه به گریه افتادم کارمندای حج و زیارت همشون منو میشناختن روحیم یه جوری بود که خدا شاهد حتی همسایه دیوار به دیوارمون برای دنبال کارام این ور وانور میکرد جا داره ازش واقعاً تشکر کنم چون اندازه مادرم برام تلاش کرد تلاش بی فایده بود برادر و پدرم راضی نبودن میگفتم اگه ما بخوایم مراسمی بگیرم برای جفتتون ویکبار میگیرم دوباره رفتم برای دعا کردن و اینکه خدایا اینبار حکمتش چی اگه بخوام صبر کنم باید تا نوبت مادرم بشه یعنی 3 سال دیکه باید صبر کنم ولش کردم دادمش دست خدا یه روز بعداز ظهر تو خیابان راه میرفتم چشمم به یکی از آژانسها افتاد ماجرارو براش تعریف کردم کارگزار رو بهم کرد و گفت برامون بخشنامه ای آمده اونایی که مادر و فرزند یا پدر فرزندن نوبت هرکدومشون باشه میتونن باهم برن من باورش نکردم چون خیلی قول بهم دادن عملی نشد بهرحال با حالت عصبانی کارگزاره گفت برو پیش مدیر کل حج و زیارت بگو که فیش خودتو و مادرتو تائید کنه که از این تبصره استفاده کنید .

من بازبهش گفتم تو رو خدا حرفت راسته اخه اون مدیر کل منو میشناسه خیلی دست رو سینم گذاشته دوست نداشتم برم پیشش تا اینکه رفتم خونه ماجرارو به مادرم گفتم مادرم خوشحال شد گفت فیشارو به خودم بده خودم میرم دنبالش اگه قبول نکرد التماسش میکنم . مادرم رفت پیش مدیر کل مدیر کل بهش گفته بود که آره تائید میکنم ولی تو ماه رمضان باید هزینه بدید که هزینشم واقعاً سر سام آور بود مادرم قبولش کرده بود اونم تائید کرد بردیمش پیش مدیر آژانسی که حج و زیارت اینبار خودش انتخاب کرده بود از قضا همان آژانسی بود که راهنمایم کرده بود که چیکار کنم … بعد کارگزاره بهم گفت دیدی حرفم راست بود توی که صبور نیستی منم گفتم بنده خدا سه سال ازگاره که انتظار میکشم وعدهای دروغین بهم میگن توام جای من بودی طاقت نمیاوردی …. گفت باید نفری 700 و خورده ای باید بریزید حساب چون ماه رمضان من که ماهی 50 هزار بهم میدادن واقعاً برام سخت بود که بتونم آمادش کنم مادرمم همچنین ولی برادرم گفت نگران نباشه بقیه اشو بهش میدم اما من …. ولی قسمتم بود ماه رمضان برم خداشاهد جوری پول هزینه دومش برام مقدور شد که خودمم آلان فکرش میکنم میبینم که خدا چطوری برام فراهم کرد شکر خدا حتی هزینه سفر تو راه و…. بقیه وسایلهایی که باید باخودت میبردی از لباس احرام بگیر تا …… همشو خدا جور کرد.

بخدا قسم من که اه در بساتم نبود باور کنید که مقدار پولیم که بهم میدادن چون خداوند برای سفرم تعیین کرده بودم نمیتونستم خرج چیز دیگه ای بکنم ماه 26/6/85 من و مادرم عازم بیت الله الحرام و سید الاعظم شدیم جاتون خالی مادرم که 40 سال دوست داشت که این سفر قسمتش بشه آخرش شد اونم به سبب برادرم با هزینه و خرج برادرم و من که هیچ نزدیک بود دق کنم خداوند نصیب عاشقانش بکنه انشاءالله

ولی چرا امتحانم کرد چون به من درس صبر و استقامت ، وخداشناسی واقعی رو یاد داد که به هر کس و ناکسش نباید رو انداخت بلکه به خودش رو بندازیم که خودش بهترینها رو نصیبت میکنه واینکه از همه مهمتر موقعیت کار در اداره با شأن و منزلت بسیار والا اونم در دارالقرآن داد که منجربه استخدامی به صورت نیروی قراردادی شد که آلان 9 سال دارم کار میکنم ازش لذت میبرم شکر خدای عزوجل را

اما حکمت : خواب اولم یاد کنید که فرشته ای که بهم مژده داد اول من بودم دوم مادرم و سوم برادرم این بود که من سبب اعزام و برادرم سبب کمکهای مالی مادرم بود تعبیر خوابم بود که دست آخر من متوجه شدم اولش که میگفتم چرا مادر و برادرم اما تو واقعیت و معجزه ای که تو مکه در ماه رمضان در لباس احرام جلوی خانه خدا اتفاق افتاد و من خودم شاهد و ناظرش بودم داشتیم طواف میکردیم بعد از طواف نماز طواف پشت مقام حضرت ابراهیم بجا آوردیم که یهو مادرم شروع به جیق کشیدن کرد من که شوکه شدم گفتم چی مادرم گفت برادرتو با لباس قهوه ای هاش دیدم که دور کعبه است و روبه روم وایساده و بعد شروع به حرف زدن باهاش کرد گفتم خدایا مادرم دور ار جونش داره هزیان میگه ولی واقعیت داشت باهاش حرف میزد کنجکاو شدم و به برادرم زنگ زدم گفت بخدا چادرشو برداشتم دارم صداش میزنم و باهاش حرف میزنم خودم که این شنیدم تمام موهای بدنم سیخ شد واقعاً فریدون برادرم چه کار بزرگی انجام داده و خودشم باین کارش حاجی واقعی شد .

رحمتش : این بود که خیلی زیاد اسرار میکردم و رو انداختم که ماه ربیع الاول حتماً برم مکه ولی موفق نشدم تا اینکه خدا گفت صبر کن بهترین ماه نصیبت میکنم ماه مهمانی خدا ماه مبارک رمضان واقعاً برام لذت بخش بود و اینکه تنها نشم با مادرم برم که اگه مادرم نبود کسی نبود که حمایتم کنه اونم با مریضی که در مکه برام اتفاق افتاد نوعی سرماخوردگی بسیار شدید واقعاً مادرم بود که من تروخشک کرد خدایا ازت ممنونم که بهم خیلی چیزهارو دادی سجده شکر بجا میارم و میگم خدایا شکرت میکنم که بهم صبر یاد دادی بهم رزق و روزی حلال عنایت کردی ، حاجتم بهم دادی با بهترین شیوه و سبب . سفری به سوی نور مطلق ، هستی محض سفری که راز و رمزش چیزی جزازخود گسستن نیست ………………عنایتم کردی

داستانی که خواندید حقیقت زندگی یک انسان عاشق خدا بود و بدانید تنها خداست که یاور شماست و به یاد داشته باشید بازگشت همه به سوی اوست

 نظر دهید »

دعاهایت مستجاب می شوند اگر خدایت را باور بکنی.

30 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

این داستان واقعی را حتما بخوانید : دعاهایت مستجاب می شوند اگر خدایت را باور بکنی

داستان کمی طولانی است اما وقعا شنیدنی است .

بنام خداوندی که جهان و جهانیان را آفریده و به وسیله پیامبران معصوم رسوم زندگی کردن را به ما آموخته است

سال 80 من با کسی رفیق شدم که آموزش قرآن میداد چه جوری باهاش آشنا شدم داشت از طریق میکروفن مسجد جهت ثبت نام علاقمندان برای آموختن قرآن اطلاع رسانی میکرد و من که چون زمینه اش و داشتم مشتاقانه رفتم برای ثبت نام تا در کلاس آموزشی آن شرکت کنم ، رفتم کلاس بعد از مدتی شیفته معلم خوب و خوش برخورد و اهل قرآنم شدم خیلی منو راهنمایی کرد و خیلی چیزهارو بهم یاد داد خدا خیرش دهد باهم دوست شدیم ایشان یکسال از من بزرگتر بودن با هم خیلی صمیمی شدیم جوری که در کارها یار و همیار هم بودیم .

این معلم خوب ، قرآن را با قواعد بهم یادداد و منو راهنمای کرد که باتوجه به علاقه ای که در زمینه یادگیری قرآن داشتم تصمیم گرفتم در آزمون ورودی دوره های تربیت معلم شرکت کنم و با راهنمایی های معلم دلسوز خودم در ازمون ورودی قبول شدم و در دوره ای که به مدت 2 ماه بود خیلی چیزهارو یادم گرفتم و شدم مربی قرآن

بعد از یه مدت با کمک دوست خوب و معلم دلسوز تدریس قرآن کریم را شروع کردیم اولین کلاسم را با توکل به خدا شروع کردم اولین شاگردم زن عموم با فرزند 3 سالش بود بچه اش خیلی به من انس گرفته بود در حین یاد دادن به مادرش گوش میداد و سورهای که من به مادرش آموزش میدادم نیوشا حفظ میکرد بچه ای که 3 سالش بود منو مشتاق میکرد و بهم لذت تدریس میداد جوری که از پوست خودم نیگنجیدم از خوشحالی.

خدارو شکر قرآن به خیلها آموزش دادم و خیلیها موفق به ختم کل قرآن شدن این لطف پروردگار و لطف دوست خوبمو هیچ وقت فراموش نخواهم کرد .

یه روز نیوشا پیش پدربزرگش که شوهر خاله منم بود با حفظی سورههای قرآن براش میخونه بعد پدربزرگش بهش گفته بود که کی اینارو بهش یاد داده بعد مادرش براش تعریف میکنه خیلی خوشحال و به وجد میاد ایشان همان سال رفتن مکه (حج تمتع ) برگشتنی خواسته بود که حتماً من برم پیشش من رفتم در بین جماعت از من تعریف زیاد کرد و گفت که خیلی بیادم بوده و دعاکرده و هدیه بسیار ارزشمند که هیچ وقت تاحالا کسی به من نداده بود بهم داد اونم یک جلد قرآن کریم بود گفت همان قرآنی بود ه که در بدو ورود به مکه بهمون دادن منم به نیت تو آوردمش خیلی خوشحال شدم انقد تعریف معنوایاتی که تو این سفر بوده میکرد که منو وسوسه کرد جوری که دوست داشتم منم برم من اون زمان 21 سال داشتم.

استطاعت مالی ام که صفر بود و دانشجوم بودم اگه من مسنجیدید از نظر عقل ، شعور ، سن و سال ، مالی و… در حد حج رفتن نبود ولی هواهی شده بودم مشتاقانه دوست داشتم که این سفر رو برم کاری کرده بودم که همه میدونستن که من عاشق شدم برام دعا میکردن خانوادهام را درگیر کرده بودم من که حاجتم این بود که این سفر معنوی نصیبم بشه خانواده که از حال ووضع من باخبر بودن ولی هیچ اقدامی نمیکردن منم تصمیم گرفتم حاجتم فقط به خدا بگم روز جمعه بود سال 1382 آخرین ساعتهای عصر بود وضو گرفتم برای ادای نماز عصر یهو به دلم افتاد که دعا کنم و حاجتمو به خدا بگم با خشوع و خضوع دعا کردم گفتم خدای من ، بنده تو آمده تا بهت بگه که عاشقتم اگر این سفر به صلاح و مصلحت میدونی نصیبم بگردان و شرایطشو برام فراهم و مقدور و مبارک بگردان جوری که فقط منت خودتو ببرم نه دیگران و خانوادم.

این از خدا خواستم همان روز همان دقیقه و ساعت دعایم مستجاب شد از کجا فهمیدم شب شنبه من خواب دیدم که من منتظر کسیم و یه مقدار هوا ابری بود یهو از آسمان یه نفر با لباس سفید چشمانی سبز رنگ به طور غیرمنتظره وارد خانه شد و جلوی من نشست من از ترس رفتم آغوش مادرم گرفتم خدایش خیلی ازش ترسیدم جوری که مادرم اونو نمیدید فقط من میدیدمش بعد با خنده رو به من کرد و با صدای بسیار بسیار زیبا صلوات فرستاد بعد از صلواتش میگفت لاحول و لا قوه الابه الله ….من که ازش میترسیدم دیگه ترسمم ازش شکست بعد دوباره با صدای دلنشینش صلوات و همان ذکر خدارو تکرار کرد ، بعد برای بار دوم مادرم گفت صدای ذکر و صلواتش شنیدم مادرم آمد کنارش نشست بار سوم دوباره تکرار کرد اینبار برادرم گفت منم صدای ذکر و صلواتشو شنیدم سه نفری دورشو گرفتیم اون میگفت و ماهم دست به آسمان تکرار میکردیم در آخر وقتی ذکرشو تمام کرد دستم رو چهره مبارکش قرار دام گفتم که تو فرستاده و پیکی از طرف خداوند هستی بگو بهم کی هستی ؟ و چرا آمدی ؟ همینی که گفتم محو شد طوری که دیگه ندیدمش و فورا از خواب پریدم.

دیدم نماز صبحه و مادرم رو جانمازش داره نماز میخونه مادرم رو بهم کرد و گفت چیه ؟خواب دیدی گفتم آره فورا قسم خوردم که خداوند این سفر معنوی نصیبم میکنه این یه مژده بود از طرف خدا به من واقعیتشم همان تعبیری بود که خودم کردم حالا در بین داستان متوجه میشید که حکمت برادر و مادرم تو این وسط چی بود تو خواب ، صبحش قرار بود با دوست و معلم دلسوز قرآنم بریم برای ثبت نام توی یه مؤسسه قرآنی جهت یادگیری تجوید تکمیلی قرآن و ارتقاء سطح معلومات قرآنیمون رفتیم برای ثبت نام و مدیرمؤسسه خیلی ازمون استقبال کرد و برنامه زمانبندی آموزشیشم را هم بهمون داد در بین راه خوابمو برای دوستم تعریف کردم دوستم گفت که خدا بهت مژده این سفر مقدس داده خوش بحالت و از این حرفا بعد از آن 6 ماه گذشت یه روز سرکلاس مدیر مؤسسه که خودش قاری قرآن مطرح استان هم هست گفت که من 6 سهمیه حج ؟(عمره) دارم 6 نفرشم خودش تعین کرده بود بیشتر از اونای استفاده کرده بود که فعالیتشون تو مؤسسه زیاد بود نه مایکه که تازه عضو شده بودیم بهر حال حاضرین کلاس میدانستن که من مشتاقم که این سفر برم به مدیر گفتن که حتما اسم منم بنویسه امال ایشان گفتند که نمیشه مگه یکی از این 6 نفر انصراف دهند بعد یکیشون همانجا انصرافش اعلام کرد بنابه دلایل مختلف ….

منو جاش نوشت و خوشحال کنان به طرف خونه رسیدم و ماجرارو به مادرم گفتم مدیر مؤسسه که خیلی برامون واقعاً زحمت کشید که برامون سهمیه رو جور کنه اما با زحمات و تلاشهایی که انجام دادن متاسفانه موفق نشدن ………….ما که حتی گذرنامه را هم تهیه کرده بودیم حتی داخل یکی از آژانسهای هواپیمایی هم ثبت نام کرده بودیم قرار بود که فروردین سال 82 ماه ربیع الاول عازم مکه مکرمه بشیم متاسفانه به نتیجه نرسیدم خیلی تلاش کردم ولی نتیجه ای برام حاصل نشد خیلی ناراحت شدم.

اما مادرخوبم همیشه منو دلداری میداد مادرم خیلی برام تلاش کرد و زحمت کشید اما بی فایده بود هیچی دیگه ، یکی از اون 6 نفر تصمیم گرفت که با هزینه مالی خودش یعنی با کمک خانوادش بره و موفقم شد از من اسرار میکرد که باهم باشیم ولی متاسفانه من از نظر مالی شرایطشو نداشتم منم بهش گفتم تو برو برای منم دعا کن بعد از یکسال تو نوبت بالاخره به مکه مشرف شدند برگشتنی انقدر از حال و احوال اونجا تعریف کردند که داشتم پر میکشیدم و دستمم خالی بود چاره ای نداشتم در این میان کلاس تفسیر برام جور شد رفتم برای آموزش، مدرسمون یکی از روحانیون باسواد و اهل منطق استان بود موضوع یکی از درساش بعنوان جلسه اول دعا بود و شرایط استجابت آن کتابهای زیادی بهمون معرفی کرد و منم به صورت امانتی تهیه کردم و خواندم تمام دعاها و احادیث پیغمبر اکرم (ص) را جستجو کردم به وسیله نماز حاجت متوسل شدم دعاهایم خالص و مخلص بود با خشوع و خضوع هر چند که قبلاً مژدشو از طریق خوابی که براتون تعریف کردم داده بودند اما من که صبور نبودم یکسال نماز حاجت خواندم و دعا میکردم تا اینکه روزی همان معلم خوب و دلسوز قرآن و دوست صمیمیم گفت بریم اداره….. کار دارم همان اداره ای که دوره تربیت معلم قرآن را گرفته بودم با هاش رفتم ولی به زور منو کشاند داخل اداره دوست نداشتم برم تو شرایط روحی بدی قرار گرفته بودم مسئول دارالقرآن آنجا که منو قبلاً دیده بود میدونست که آدمی قرآن و… هستم بهم پیشنهاد کار داد تعجبش اینجاست که خیلیهادور برش بودن ولی به من گفت و چرا به دوستم این پیشنهاد نداد او ازمن فعالتر و بهتر بود ولی این حکمت خدا بود من درجواب گفتم من کار اداری رو تا حالا انجام ندادم و بلدم نیستم ولی حکمت خدارو نگاه کنید به زور بهم گفت باید حتماً بیایی و کار کنی چون دست تنهام منم گفتم بزار با خانوادم در میان بزارم چشم بعد خانوادم قبول کردن و مدارکامو جهت گزینش و… تحویل اداره دادم اون زمان مدرکم فوق دیپلم بود منظورم سال 83 بود به صورت نیروی پاره وقت براشون کار کردم که ماهی 50 هزار بهم میدادن.

شکر خدا رفتم سرکار اونم کارهای اداری هیچی بلد نبودم ولی خدایارم بود و پشتم سفت گرفته بود کسی رو برام سبب قرار بود که مؤمن بود خیلی هوامو داشت خدا خیرش دهد اما بقیه ماجرا خداوند به من علم کارهای اداری و کامپیوتر بدون تجربه و کلاس رفتن به من عنایت کرد به نامش قسم واقعیت دارم میگم چون خودش قسمت کرده بود ، بعد کار کردم به نیت سفر حجم حق الزحمه ای که بهم میدادن پسنداز کردم تا اینکه فیش اول ثبت نام حج عمره که مبلغ 400 هزار بود با لطف خداوند تهیه شد با شوهر خالم و مادرم سال 83 رفتیم برای ثبت نام حج عمره من شوهر خالم خیلی کمکم کرد خیلی تشویقم کرد انشاءالله نور به قبرش بباره براثر ایست قلبی 4 سال پیش دارفانی رو وداع گفت.

ثبت نام اولیه رو انجام دادم ، منتها قسمت دوم هزینه اش هنوز مونده بود که پول بریزم حساب ولی یکماه قبل از اعزام ازمون میگرفتن بعد فیش که بردم حج و زیارت گفتن باید بری یکی از آژانسهای خدماتی ثبت نام کنی منم بردم همان جایی که قبلاً اسم نوشته بودم و قسمت نشد . مدیر کاروان خیلی خوشحال شد که فیشو براش بردم چون میدونست من عاشقمو با زحمت این پول جور کردم بهم گفت که سال 84 شانزده فروردین به امید خدا عازم هستیم خودتو برای اون روز آماده کن من که ثانیه شماری میکردم تا انروز خوب بیاید آخرش آمد دیدم هیچ خبری نیست چون قرار بود بامن تماس گرفته شود .

من و مادرم رفتیم پیش مدیر کاروان گفت متاسفانه کسایی رو اعزام میکننده که ماه 7 ثبت نام کرده باشند در حالیکه من 1/8/83 ثبت نام کرده بودم مدیر گفت برو حج و زیارت شاید قبول کنن چون یک روز اختلاف داری من رفتم با مدیر کل حج و زیارت صحبت کردم ولی دست رد برسینه ام زد ناامید برگشتم خونه.

خیلی توذوقی خوردم چون برای چندمین بار بود که شکست خورده بودم مدیر آزانس گفت که خرداد همان سال قسمت دیگه خردادم آمد و دوباره قسمت نشد… دوباره گفت تیر، مرداد، شهریور و…. بازم قسمت نشد ، مدیر با حرفا و قول و قرارهای که به من میداد شد چوپان دروغگو دیگه حرفاشو باورنکردم ولش کردم به خیلی از بنده های خدا رو انداختم اما هیچکدوم موفق نشدند چون خدا راضی نبود و اشتباهی که کردم این بود که بنده های خدا رو آوردم از آنها حاجتم خواستم برای اینکه زود به مقصد برسم خیلی پشیمان شدم رفتم حضور خدا اینبار گفتم خدایا تو که به من کاردادی که بتوانم پول سفرم تهیه کنم و ثبت نام کنم تو عزت و احترام دادی که تو دارالقرآن کارکنم و در خدمت قرآنت باشم تو بهم توانایی خیلی چیزهارو دادی ولی چرا این سفر قسمتم نمیشه تا اینکه دوباره خواب دیدم که تو مدینه منوره هستم داخل مسجد النبی در صف انتظار باز شدن قبر مبارک رسول الله (ص) هی انتظار کشیدم تا درو برام باز کرد زنی که راهنما بود دستم گرفت منو برد تا قبر مبارک پیغمبر خیلی برای خودم و دیگران دعا کردم بعد بهم گفت یجای میبرمت که بین قبر و منبر رسول الله (ص) است که یکی از باغهای بهشته ،

رفتم بین دو تا درب بود که یکی نوشته بود ذالک و یکی نوشته بود هذا تو این جای مبارک دعا کردم که خدایا این سفر نصیبم بشه و… بعد از زیارت دیدم که امام جمعه آنجا داره اذان میده برای جماعت نماز، برگشتم بیرون که برم برای وضو گرفتن دیدم مادرم جلوتر ازمن رفت به مادرم گفتم که تو اینجا چکار میکنی از خواب بازم پریدم .

اینبار اطمینان داشتم که قسمت مادرمم هست به خودشم گفتم از قضا بعد یه هفته روز مادر بود برادرم که نه ماه از من کوچیکتر تو یه نظام پزشکی کار میکرد آمد خونه یه کادو دستشو بود بعد یکی از احادیث پیغمبر روش نوشته بود بالای کمد دراور گذاشت چون عادتش بود وقتی از اداره برمی گذشت وسایلاشو رو کمد میگذاشت منم یهوی رفتم گفتم که این چیه گفت به تو چه حتماً یه چیزی هست منم گفتم آره خوب و…. بعد از خوردن نهارو استراحتش کادورو به مادرم داد گفت این هدیه روز مادر من که کنجکاو شده بودم که چی ؟زود به مادرم گفتم که هدیشو باز کنه اونم باز کرد دیدیم که مقداری پوله گفتیم این چیه گفت پول سفر زیارتی مکه مکرمه و هدیه به مادرم مادر از تعجب داشت شاخ در میاورد ومنم از خوشحالی داشتم پر در میاوردم که خوابام بهم دروغ نمیگن مادرم گفت که من شرایطشو ندارم برم ثبت نام کنم این پول میدم به دخترم که اون دوست داره بره برادرم گفت نه این مال خودت نه مال خواهرم خدای اونم بزرگ به زور رفتیم مادرم برای اقدامات اولیه ثبت نام کردیم مادرم که دو ماه بیشتر نبود که ثبت نام کرده بود ولی من دوسال بود که تو نوبت بودم بهرحال سال 84 هم آمد باز قسمت من نشد شد سال 85 تقریباً سه سال انتظار حج و زیارت گفت که اول ربیع الاول عازم هستید چون اینبار حج و زیارت گفته بود حرفشون باور کردم .

خوشحال شدم که قسمت ام ، روز موعود رسید و بازم قسمت نشد به دلیل اینکه هنور نوبتم نشده بود بازم گفتن اردیبهشت ، خرداد ، تیر قسمت نشد بازم شد مرداد واقعاً دیگه نوبتم شد گفتن برای فیش دوم باید مبلغ 300 هزار دیگه پول بریزی حساب منم گفتم چشم با خانوادم دوباره درمیان گذاشتم اونا اینبار راضی نشدن میگفتن باید با مادرت باشی مادرم که نوبتش نبود چون تازه ثبت نام کرده بود ولی من تقریباً شد 3 سال اینبار دیگه به گریه افتادم کارمندای حج و زیارت همشون منو میشناختن روحیم یه جوری بود که خدا شاهد حتی همسایه دیوار به دیوارمون برای دنبال کارام این ور وانور میکرد جا داره ازش واقعاً تشکر کنم چون اندازه مادرم برام تلاش کرد تلاش بی فایده بود برادر و پدرم راضی نبودن میگفتم اگه ما بخوایم مراسمی بگیرم برای جفتتون ویکبار میگیرم دوباره رفتم برای دعا کردن و اینکه خدایا اینبار حکمتش چی اگه بخوام صبر کنم باید تا نوبت مادرم بشه یعنی 3 سال دیکه باید صبر کنم ولش کردم دادمش دست خدا یه روز بعداز ظهر تو خیابان راه میرفتم چشمم به یکی از آژانسها افتاد ماجرارو براش تعریف کردم کارگزار رو بهم کرد و گفت برامون بخشنامه ای آمده اونایی که مادر و فرزند یا پدر فرزندن نوبت هرکدومشون باشه میتونن باهم برن من باورش نکردم چون خیلی قول بهم دادن عملی نشد بهرحال با حالت عصبانی کارگزاره گفت برو پیش مدیر کل حج و زیارت بگو که فیش خودتو و مادرتو تائید کنه که از این تبصره استفاده کنید .

من بازبهش گفتم تو رو خدا حرفت راسته اخه اون مدیر کل منو میشناسه خیلی دست رو سینم گذاشته دوست نداشتم برم پیشش تا اینکه رفتم خونه ماجرارو به مادرم گفتم مادرم خوشحال شد گفت فیشارو به خودم بده خودم میرم دنبالش اگه قبول نکرد التماسش میکنم . مادرم رفت پیش مدیر کل مدیر کل بهش گفته بود که آره تائید میکنم ولی تو ماه رمضان باید هزینه بدید که هزینشم واقعاً سر سام آور بود مادرم قبولش کرده بود اونم تائید کرد بردیمش پیش مدیر آژانسی که حج و زیارت اینبار خودش انتخاب کرده بود از قضا همان آژانسی بود که راهنمایم کرده بود که چیکار کنم … بعد کارگزاره بهم گفت دیدی حرفم راست بود توی که صبور نیستی منم گفتم بنده خدا سه سال ازگاره که انتظار میکشم وعدهای دروغین بهم میگن توام جای من بودی طاقت نمیاوردی …. گفت باید نفری 700 و خورده ای باید بریزید حساب چون ماه رمضان من که ماهی 50 هزار بهم میدادن واقعاً برام سخت بود که بتونم آمادش کنم مادرمم همچنین ولی برادرم گفت نگران نباشه بقیه اشو بهش میدم اما من …. ولی قسمتم بود ماه رمضان برم خداشاهد جوری پول هزینه دومش برام مقدور شد که خودمم آلان فکرش میکنم میبینم که خدا چطوری برام فراهم کرد شکر خدا حتی هزینه سفر تو راه و…. بقیه وسایلهایی که باید باخودت میبردی از لباس احرام بگیر تا …… همشو خدا جور کرد.

بخدا قسم من که اه در بساتم نبود باور کنید که مقدار پولیم که بهم میدادن چون خداوند برای سفرم تعیین کرده بودم نمیتونستم خرج چیز دیگه ای بکنم ماه 26/6/85 من و مادرم عازم بیت الله الحرام و سید الاعظم شدیم جاتون خالی مادرم که 40 سال دوست داشت که این سفر قسمتش بشه آخرش شد اونم به سبب برادرم با هزینه و خرج برادرم و من که هیچ نزدیک بود دق کنم خداوند نصیب عاشقانش بکنه انشاءالله

ولی چرا امتحانم کرد چون به من درس صبر و استقامت ، وخداشناسی واقعی رو یاد داد که به هر کس و ناکسش نباید رو انداخت بلکه به خودش رو بندازیم که خودش بهترینها رو نصیبت میکنه واینکه از همه مهمتر موقعیت کار در اداره با شأن و منزلت بسیار والا اونم در دارالقرآن داد که منجربه استخدامی به صورت نیروی قراردادی شد که آلان 9 سال دارم کار میکنم ازش لذت میبرم شکر خدای عزوجل را

اما حکمت : خواب اولم یاد کنید که فرشته ای که بهم مژده داد اول من بودم دوم مادرم و سوم برادرم این بود که من سبب اعزام و برادرم سبب کمکهای مالی مادرم بود تعبیر خوابم بود که دست آخر من متوجه شدم اولش که میگفتم چرا مادر و برادرم اما تو واقعیت و معجزه ای که تو مکه در ماه رمضان در لباس احرام جلوی خانه خدا اتفاق افتاد و من خودم شاهد و ناظرش بودم داشتیم طواف میکردیم بعد از طواف نماز طواف پشت مقام حضرت ابراهیم بجا آوردیم که یهو مادرم شروع به جیق کشیدن کرد من که شوکه شدم گفتم چی مادرم گفت برادرتو با لباس قهوه ای هاش دیدم که دور کعبه است و روبه روم وایساده و بعد شروع به حرف زدن باهاش کرد گفتم خدایا مادرم دور ار جونش داره هزیان میگه ولی واقعیت داشت باهاش حرف میزد کنجکاو شدم و به برادرم زنگ زدم گفت بخدا چادرشو برداشتم دارم صداش میزنم و باهاش حرف میزنم خودم که این شنیدم تمام موهای بدنم سیخ شد واقعاً فریدون برادرم چه کار بزرگی انجام داده و خودشم باین کارش حاجی واقعی شد .

رحمتش : این بود که خیلی زیاد اسرار میکردم و رو انداختم که ماه ربیع الاول حتماً برم مکه ولی موفق نشدم تا اینکه خدا گفت صبر کن بهترین ماه نصیبت میکنم ماه مهمانی خدا ماه مبارک رمضان واقعاً برام لذت بخش بود و اینکه تنها نشم با مادرم برم که اگه مادرم نبود کسی نبود که حمایتم کنه اونم با مریضی که در مکه برام اتفاق افتاد نوعی سرماخوردگی بسیار شدید واقعاً مادرم بود که من تروخشک کرد خدایا ازت ممنونم که بهم خیلی چیزهارو دادی سجده شکر بجا میارم و میگم خدایا شکرت میکنم که بهم صبر یاد دادی بهم رزق و روزی حلال عنایت کردی ، حاجتم بهم دادی با بهترین شیوه و سبب . سفری به سوی نور مطلق ، هستی محض سفری که راز و رمزش چیزی جزازخود گسستن نیست ………………عنایتم کردی

داستانی که خواندید حقیقت زندگی یک انسان عاشق خدا بود و بدانید تنها خداست که یاور شماست و به یاد داشته باشید بازگشت همه به سوی اوست

 نظر دهید »

تخفیف

30 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

هر بار که برای خرید می رفت,کلی تخفیف می گرفت.می گفتː<تو خرید بلد نیستی!یه بار با من

بیا;برات یه تخفیف حسابی می گیرم.>

آن روز با فروشنده جوان,با ناز و کرشمه از هر دری حرف زد وخندید.نیم ساعت بعد ,پس از

فروش حیا و نجابتش توانست مانتو را با ده هزار تومان تخفیف بخرد!

استشمام رایحه تو لیاقت می خواهد,نگاه های هرزه مانند علف هرز جلوی رشد گل وجودت را می گیرند!

12-به جای فشنگ

-از این به بعد بودجه ساخت تجهیزات نظامی را علیه ایران به نصف کاهش می دهیم.

-بله قربان.اما هزینه های باقی مانده را صرف چه کاری کنیم؟

 نظر دهید »

سیاه وسفید

30 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

یک صفحه سفید گذاشت جلوی دختر و گفتː

-<بنویس! هر چه می خواهی بنویس! بد,زشت,احساسی,هیجان انگیز,دوست داشتنی,

هی بنویس و پاک کن….>

چند دقیقه بعد صفحه سفید کاغذ پراز علامت و حرف بود.چروک و خط خطی و کثیف.جای پاک

کردن ها و نوشتن های مکرر رویش دیده می شد.کاغذ را گرفت.یک کاغذ سیاه به او داد و گفتː

-<بنویس.همان هایی که آنجا نوشتی پاک کن ,خط خطی کن…>

دختر گفتː<نمی شود استاد,روی برگه سیاه چیزی نوشته نمی شود!>

استاد چادرش را سرکرد و لبخند ملیحی زد.نگاه دختر به سیاهی چادر خیره ماند.

حجاب واکسن مقابله با تیر نگاه های آلوده است…. .

آیا خود را واکسینه کدرده ای؟

 نظر دهید »

داستان آموزنده حجاب .... نذر

30 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

خیلی دلش می خواست امام زمان(عج)را ملاقات کند.برای همین نذر کرد چهل صبح جمعه برود و

در چهل مسجد زیارت عاشورا بخواند.در یکی از جمعه ها هنگامی که مشغول خواندن زیارت عاشورا

بودکه ناگهان شعاع نوری را دید.نور از خانه ای در نزدیکی های مسجد بیرون می تابید.خوشحالی و

شعف وجودش را فرا گرفت. برخاست و به سمت نور حرکت کرد.مسیر نور تا درب خانه ی یک

کلبه ی فقیرانه ادامه داشت.وارد خانه شدو با حیرت ولی عصر(عج) را درآن خانه دید.آقا در

یکی از اتاق های خانه بر سر جنازه ای که پارچه سفیدی رئی آن کشیده شده بود ,حاضر شده بودند.

اشک ریزان وارد شد وبر حضرت سلام کرد.حضرت پاسخش را دادː<چرا اینگونه دنبال من می گردی

و رنج ها متحمل می شوی!مثل این باشید تا من به دنبال شما بیایم.این بانویی است که در دوره بی حجابی

هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرمی او را ببیند!>تا مدت ها بعد از ملاقات با امام زمان(عج)

صدای آقا در گوشش بود.شرح حالات(مرحوم آیت الله سید محمد باقرمجتهد سیستانی پدر آیت الله العظمی حاج سید سیستانی)

کتاب ملاقات,ملاقات بانوان با امام زمان(عج)

هیچ کس نمی داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا (ص)مرا از ظاهر شدن در پیش

چشم مردان معاف کرد.(حضرت زهرا(س),چهل حدیث از حجاب).

 نظر دهید »

تلنگر

27 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

مراقب افکارت باش که گفتارت می شود
مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود
مراقب رفتارت باش که عادت می شود
مراقب عادتت باش که شخصیت می شود
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود

جمله زیبای بالا از امام علی (ع) نیست بعد تحقیق متوجه شدیم در فضای مجازی، اثر سایت ها و وبلاگ ها به اشتباه به ایشون منسوب شده، ما هم به اشتباه به این بزرگ وار انتساب داده بودیم و حال اصطلاح کردیم

هر چند که هر سختی انسان ها رو به تفکر و کمال دعوت کنه مورد تایید دین هست ولی نباید به این عزیزان منتسب کنیم

توضیحات بیشتر در منبع زیر

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa32037

 نظر دهید »

از دوستانتان بپرسید کدام رفتار شما آزار دهنده است

27 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

شاید برای شما سخت باشد که به دوستان خود زنگ بزنید و از آنها بپرسید کدام رفتار شما ناپسند و شنیع است ولی اگر شهامت این را پیدا کنید زندگیتان زیباتر خواهد شد. زمانیکه من تصمیم به این کار گرفتم متوجه شدم چه رفتارهای بدی دارم در صورتی که تا قبل از آن، فکر میکردم بدون مشکل هستم. حال زمان آن رسیده که شما از دوستانتان بپرسید چه اخلاق ها و یا رفتارهای شما خوشایند نیست؟، نکته ای در اینجا وجود دارد و آن این است: یک نفر برای پاسخ دادن کافی نیست شما باید از چند نفر این را بپرسید تا نقطه مشترک آنها را پیدا کنید. برای نمونه اگر دوستان شما به اتفاق گفتند شما انسان عصبی هستید دیگر به آن شک نکنید زیرا هستید. اگر چند نفر به شما گفتند شما غیر منطقی هستید از آنها ناراحت نشوید زیرا شما غیر منطقی هستید. حالا یکی امکان دارد از روی حسادت چیزی را بگوید که شما آن را قبول نداشته باشید برای همین از چند نفر درباره آن بپرسید. شما با انجام دادن این کار هم ظرفیت انتقاد پذیریتان بالا میرود و هم شخصیتتان قشنگتر خواهد شد. انسانها همیشه از نظر خودشان، کارشان و اخلاقشان درست است و دیگران هستند که مشکل دارند ولی واقعیت این است هیچکس کامل نیست و نخواهد شد ما تنها، میتوانیم خودمان را بهتر از گذشته بکنیم. پس همین حالا تلفن را، بردارید و از دوستان خود بپرسید کدام اخلاق شما خوب نیست؟ از یاد نبرید موقع گوش دادن به خودتان مسلط باشید مخصوصا اگر دوست شما به عصبی بودن شما اشاره کرد ;-)

 نظر دهید »

طوری رفتار کنید که گویی به خواسته تان رسیده‌اید

27 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

هنرپیشه‌های مطرح سینما از پس هر نقشی بر می‌آیند و برایشان اهمیت ندارد که کارگردان از آنها چه چیزی را می‌خواهد. انسانی که تصمیم به موفقیت گرفته است باید رفتار خودش را درست بمانند زمانی بکند که در حال حاضر به موفقیت رسیده. شما اگر با فیزیک بدنتان طوری نشان دهید به آن چیزی که آرزویش را داشته‌اید رسیده‌اید راه موفقیت برایتان بسیار کوتاه خواهد شد. بیشتر ما از نیروی بدنی خود فراموش‌مان می‌شود و فکر می‌کنیم این نیرو کارایی ندارد. شما در زمان تنهایی خود می‌توانید آن شخصیت خودتان باشید و با خودتان با صدای بلند حرف بزنید.

به شما فیلمی را پیشنهاد میکنم به اسم ( سلطان کمدی ) در این فیلم هنرپیشه معروف آمریکایی ( رابرت دنیرو ) نقش آفرینی می‌کند. شما با دیدن این فیلم متوجه می‌شوید حالات بدنی و در خلوت نقش بازی کردن چه تاثیری بر روی موفقیت افراد خواهد گذاشت. شما هم بیایید به گونهای رفتار کنید که گویی به آن چیزی که میخواستید رسیده‌اید. اگر شما را یک قدرت فرازمینی در یک چشم بهم زدن تبدیل به آرزویتان بکند چگونه رفتار میکنید؟ همین حالا چشمانتان را ببندید و این را تصور کنید. من قول میدهم لذت خوبی دارد که شما خودتان را اوج ببینید. اگر به خالقتان ایمان دارید پس به قول او هم در کتابهای آسمانی‌اش ایمان داشته باشید. ناامید نشوید و از همین حال طوری رفتار کنید که گویی به خواسته تان رسیده‌اید.

 نظر دهید »

آیا شکرگزار واقعی هستید؟

27 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

شکرگزار بودن معنی‌اش این نیست که شما بعضی اوقات آن را به زبان بیاورید. اخلاق شکرگزاری باید در رفتار شما نمایان باشد نه اینکه فقط لقلقه‌ی دهان و یا عادت باشد. من با بیشتر آدمها که صحبت میکنم، تمامی آنها در نهایت خدا را شکر میکنند ولی خیلی از آنها به چیزی که گفتند باور قلبی ندارند. تصمیم بگیرید که یک شکرگزار واقعی باشید و رفتارهای شما هم همینطور باشد. اگر خودروی شما ساده است، قدرش را بدانید و اگر قدرشناس باشید خداوند به شما بهترش را هم خواهد داد. حسرت زندگی دیگران را نخورید زیرا شما از زندگی آنها خبر ندارید و فقط ظاهر را میبینید. افرادی هستند که حسرت داشتن داشته های شما را میخورند پس آنقدر از فلاکت هایتان برای این و آن نگویید. اگر شما در زندگی شکرگزار نباشید هرچقدر که پولدار و مشهور هم شوید از آنها لذت نخواهید برد. میزان شکرگزاری خود را بر روی کاغذ بنویسید و از خود بپرسید چطور میتوانم درصد شکرگزاری خودم را بالا برم؟ من هر روز چندین بار خدا را شکر میگویم نه در برابر دیگران بلکه در خلوت خودم. من برای هر اتفاقی چه خوب و چه بد خدا را شکر میکنم آخر زندگی در خودش سختی هایی را هم دارد. اینکه ما بخواهیم فقط در مواقع خوبی و خوشی شکرگزار خدا باشیم، کار سختی نیست ولی اگر در مواقع سختی این کار را بکنیم یک شکرگزار واقعی خواهیم شد. شکرگزار همین لحظه ای که در حال خواندن این مقاله هستید باشید زیرا خیلی ها در همین لحظه قادر به نفس کشیدن نیستند.

 نظر دهید »

داستان ادیسون از زبان پسرش

27 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

داستانی از ادیسون را در یکی از کتابهای اخیر خواندم که از زبان پسرش، چارلز ادیسون بود. این داستان هیچگاه و در هیچ کتابی بجز این کتاب، نوشته نشده است و به همین دلیل بسیار مشتاق هستم تا این را برای شما تعریف کنم. توماس ادیسون در سن جوانی کاملاً ناشنوا میشود و دلیلش هم این بوده که وقتی او پسر بچه ای بوده مجبور بوده به دنبال قطار بدود تا بدون بلیط بتواند از انتهای قطار وارد شود و در آنجا روزنامه و سیگار بفروشد. وقتی او در حال دویدن بوده هر دو دستش پر بوده از روزنامه و سیگار، برای همین دوست او در انتهای قطار ادیسون را از گوش هایش بلند میکرده و به درون قطار می آورده. او بیشتر از 1099 اختراع دارد و جمعیت نیروی کار او که وی برایشان کار آفرینی کرده بیشتر از 200 میلیون نفر میباشند. توماس ادیسون زمانی که کاملاً ناشنوا بوده، گرامافون را اختراع میکند و بعد از آن دستگاه ضبط صدا.

پسر او میگوید: پدرم با اینکه نمیشنید ولی دستگاه هایی را خلق میکرد که به درد خودش نمیخورد و این نشان از این دارد که او به فکر رفاه همه بوده نه مادیات. بهترین اخلاق او تشویق کردن دیگران بود و هرزمان کسی به دیدن او می آمد با دیدی متفاوت او را ترک میکرد. توماس ادیسون، خویش را از درون خودش تشویق میکرده و او تنها شخصی بوده که بدون کمک هیچ انسانی به بزرگترین مخترع جهان تبدیل شده است. از شما میخواهم به قدرت خود فکر کنید و خودتان را دست کم نگیرید. توماس ادیسون هم شخصی بوده درست بمانند من و شما ولی با دیدگاهی متفاوت نه مخلوقی متفاوت.

منبع skylove.ir

 نظر دهید »

تلنگر

27 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

هیچ وقت این دو جمله رو نگو:
١)ازت متنفرم ٢)دیگه نمیخوام ببینمت.

هیچ وقت با این دو نفر همصحبت نشو:
١)از خود متشکر ٢)وراج

هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن:
١)پدر ٢)مادر

هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو:
١)نمیتونم ٢)بد شانسم

هیچ وقت این دو تا کارو نکن:
١)دروغ ٢)غیبت

…هیچ وقت این دو تا جمله رو باور نکن :
١)آرامش در اعتیاد ٢)امنیت دور از خانه

همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار:
١)آرامش با یاد خدا ٢)دعای پدر و مادر

همیشه دوتا چیز و به یاد بیار:
١)دوستای گذشته رو ٢)خاطرات خوبت رو

همیشه به این دو نفر گوش کن:
١)فرد با تجربه ٢)معلم خوب

همیشه به دو تا چیز دل ببند:
١)صداقت ٢)صمیمیت

 نظر دهید »

مطلب آموزنده

27 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

آدم هاي بزرگ در باره ايده ها سخن مي گويند
آدم هاي متوسط در باره چيزها سخن مي گويند
آدم هاي كوچك پشت سر ديگران سخن مي گويند .

آدم هاي بزرگ درد ديگران را دارند
آدم هاي متوسط درد خودشان را دارند
آدم هاي كوچك بي دردند .

آدم هاي بزرگ عظمت ديگران را مي بينند
آدم هاي متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم هاي كوچك عظمت خود را در تحقير ديگران مي بينند .

آدم هاي بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند
آدم هاي متوسط به دنبال كسب دانش هستند
آدم هاي كوچك به دنبال كسب سواد هستند .

آدم هاي بزرگ به دنبال طرح پرسش هاي بي پاسخ هستند
آدم هاي متوسط پرسش هائي مي پرسند كه پاسخ دارد
آدم هاي كوچك مي پندارند پاسخ همه پرسش ها را مي دانند .

آدم هاي بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم هاي متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم هاي كوچك مسئله ندارند .

آدم هاي بزرگ سكوت را براي سخن گفتن برمي گزينند
آدم هاي متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجيح مي دهند
آدم هاي كوچك با سخن گفتن بسيار، فرصت سكوت را از خود مي گيرند

 نظر دهید »

مناسبت‌هاي ماه رمضان

27 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

روز اول ماه مسجد النبى(ص) دچار آتش سوزى شد روز اول ماه رمضان بنا به نقل «سمهودى مورخ عامه‏» در سال 654 هجرى، مسجد النبى (صلى الله عليه و آله) و حجرات مقدسه آن دچار آتش سوزى شد. اين زمان مصادف با حكومت معتصم عباسى بود، وى دستور داد، بنيان مسجد را دوباره به پاى داشتند.

ولايتعهدى امام رضا(ع) در اول ماه رمضان: از وقايع روز اول ماه رمضان «بنا به نقل شيخ مفيد در مسار الشيعه‏» روز بيعت‏به ولايتعهدى حضرت رضا عليه السلام است.

غزوه تبوك يا فاضحه در روز سوم ماه رمضان: غزوه تبوك يا فاضحه از جنگهاى حساس بين مسلمانان و روميان كه در سال نهم هجرى بر پا شد و به صلح انجاميد نيز در روز سوم ماه مبارك رمضان واقع گشت.

وفات حضرت ابوطالب(ع) در روز هفتم: روز هفتم ماه رمضان بنا به نقل شيخ مفيد سال دهم بعثت‏ حضرت ابوطالب عم و يار با وفاى پيامبر (صلى الله عليه و آله) وفات يافت.

وفات حضرت خديجه دهم ماه رمضان سال دهم بعثت

دوازدهم رمضان حديث مواخاة و عقد برادرى در اسلام: در دوازدهم رمضان، پيامبر (صلى الله عليه و آله) بين اصحاب عقد برادرى خواند، و بين خود و على (عليه السلام) نيز برادرى قرار داد، و با اين عقد اخوت، برادرى و مساوات و برابرى را در اسلام بنيان گذاشت

ولادت امام مجتبى سبط اكبر(ع) در روز پانزدهم ماه سوم هجرت واقع شده است.

وقوع غزوه بدر در 17 يا 19 ماه رمضان

فتح مكه در بيستم ماه رمضان اتفاق افتاده است.

شهادت حضرت امير المؤمنين(ع) در بيست و يكم ماه رمضان. يكى از حوادث بزرگ ماه رمضان شهادت مولاى متقيان على (عليه السلام) است.

فتح اندلس توسط طارق بن زياد در رمضان سنه 92 فتح اندلس به دست مسلمين به رهبرى طارق بن زياد صورت گرفت و خداوند او را بر «ملك لذريق‏» در كنار نهر (لكة) به پيروزى رسانيد.

روز قدس آخرين جمعه ماه رمضان

 نظر دهید »

حوادث و رويدادهاي مهمماه رمضان

27 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

وفات حضرت خديجه در دهم رمضان سال دهم بعثت.
ولادت امام حسن مجتبي عليه السلام نيمه رمضان سال دوم هجرت.
جنگ بدر در سال دوم هجرت.
فتح مکه در سال هشتم هجرت.
مراسم عقد اخوت و پيمان برادري ميان مسلمان، و ايجاد اخوت اسلامي بين پيامبر و امام علي عليه السلام.
بيعت مردم به وليت‌عهدي امام رضا عليه السلام در سال 201 قمري.

 نظر دهید »

ماه رمضان

27 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري

ماه رمضان نهمين ماه از ماههاي قمري و بهترين ماه سال است. واژه رمضان از ريشه «رمض» و به معني شدت تابش خورشيد بر سنگريزه است.
می‌گويند چون به هنگام نامگذاري ماه هاي عربي، اين ماه در فصل گرمي تابستان قرار داشت، ماه «رمضان» ناميده شد، ولي از سوي ديگر، «رمضان» از اسماء الهي است. اين ماه ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شب‌هاي قدر در آن قرار دارد. فضيلت ماه رمضان بسيار زياد و نامحدود است.

 نظر دهید »

کتاب گرانسنگ "من فقه الزهرا علیها السلام" اثری بی نظیر درفرهنگ فاطمی

23 بهمن 1395 توسط زهرا جهانگيري

کتاب گرانسنگ “من فقه الزهرا علیها السلام” اثری بی نظیر درفرهنگ فاطمی

یکی از آثار گرانسنگ و بی نظیر علمی که به پیشگاه فرهنگ والای فاطمی تقدیم شده است. کتاب فقهی “من فقه الزهرا سلام الله علیها ” تالیف نابغه قرن، سلطان المولفین مرحوم حضرت آیت الله العظمی حاج سید محمد حسینی شیرازی رحمت الله علیه می باشد.

مرجع راحل پس از آنكه ولايت تكوينى و تشريعى و حجيت قول، فعل و تقرير حضرت زهراسلام الله علیها را اثبات می كنند، به استنباط احكام شرعى مستفاد از سخنان و خطبه هاى آن حضرت پردخته و آن را به عنوان احكام شرعى محل رجوع مسلمانان بيان كرده اند.

با مطالعه ى اين اثر در می يابيم كه حضرت فاطمه ى زهرا سلام الله علیها همانند چشمه اى جوشان است كه امت را از زندگى توأم با آزادگى و سعادت برخوردار كرده و يكى از درواز ه هاى بزرگ تاريخ است كه جويندگان حقيقت و الهام گيرندگان از اصول پاكى، خير و انسانيت از آن به مقصود خود خواهند رسيد.

 2 نظر

دو نوشتار از آیت‌الله صافی گلپایگانی

23 بهمن 1395 توسط زهرا جهانگيري

دو نوشتار از آیت‌الله صافی گلپایگانی
فاطمیه یک تاریخ است؛ فاطمیه یعنی روز حکومت الهی مهدی موعود(عج)

فاطمیه یک تاریخ است؛ فاطمیه یعنی روز حکومت الهی مهدی موعود(عج)

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ نوروز امسال با ایام شهادت حضرت صدیقه کبری علیها السّلام مقارن شده است. به‌همین مناسبت دو نوشتار از آثار آیت‌الله صافی گلپایگانی، از مراجع تقلید با عناوین «فاطمیه، پیروزی حق بر باطل» و «فاطمه کیست؟» منتشر می‌شود.

فاطمیه، پیروزی حق بر باطل

در مقام بیان عظمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و برکات وجودی آن بزرگواران چه می‌توان گفت و از کجا باید شروع کرد؟ فاطمه علیها السّلام از اهل‌بیتی است که خداوند متعال، عالم را به‌واسطه وجود ایشان خلق فرموده است، آنجا که رسول خدا صلوات الله علیه و آله فرمود:
«لَوْلَانَحْنُ مَاخَلَقَ‏ اللهُ‏ آدَمَ‏ وَلَاحَوَّاءَ وَلَاالْجَنَّةَ وَلَاالنَّارَ وَلَاالسَّمَاءَ وَلَاالْأَرْض»……..

 نظر دهید »

توسل به حضرت زهرا، سلام‏الله عليها

23 بهمن 1395 توسط زهرا جهانگيري

توسل به حضرت زهرا، سلام‏الله عليها

انس‏بن مالك روايت مى‏كند: روزى پيامبر اكرم، صلى‏الله عليه‏و آله، با ما نماز صبح به جاى آورد، پس از فراغت از نماز روى مباركش را به‏سوى ما گردانيد و فرمود:
«اى جماعت مسلمانان، هر كس كه آفتاب را از دست‏بدهد، پس بايد به ماه تمسك جويد و در فقدان ماه دست‏به دامان زهره شود و اگر زهره را نيابد به دو ستاره فرقدان پناه آورد» .
از پيامبر اكرم سؤال شد كه: «يا رسول‏الله مقصود از آفتاب و ماه و زهره و فرقدان (دو ستاره نورافشان) چيست؟»
فرمود: «من آفتابم، على ماه و فاطمه زهره است و دو ستاره حسنين هستند، آنان با كتاب خدا دو دستاويز بشرند و همواره به هم پيوسته‏اند و هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند تادر كنار حوض كوثر به من ملحق شوند

 نظر دهید »

زهد حضرت فاطمه سلام الله علیها

23 بهمن 1395 توسط زهرا جهانگيري

زهد حضرت فاطمه سلام الله علیها

فاطمه سلام الله علیها دختر پیامبر گرامی اسلام، مظهر کامل جلوه های فضیلت و ارزش های اسلامی است پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد شخصیت دختر گرامی اش می فرماید: دخترم فاطمه، سرور زنان عالم است.لازم به ذکر است که زهد به معنی ترک دنیا و رهبانیت و بیگانگی از اجتماع نیست، بلکه حقیقت زهد همان آزادگی و عدم اسارت در چنگال دنیا است. و چنین زهدی در سراسر زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها وجود داشت……

 نظر دهید »

چهل منقبت از حضرت فاطمه زهرا (س)

23 بهمن 1395 توسط زهرا جهانگيري

چهل منقبت از حضرت فاطمه زهرا (س)

نتيجه و خلاصه آنچه در پانزده موضوع بيان داشتيم ، چهل منقبت و يا چهل مطلب است كه بسيارى از آنها از شئون ولايت و از خصوصيات ولى الله است ، و اينكه حضرت صديقه زهرا سلام عليها در اين چهل منقبت با پدر و همسر و فرزندانش سهيم و شريك و همسان و كاملا برابر با آنها مى باشد، خود حاكى از مقام والاى ( ولية الهى ) آن حضرت است حاصل گفتار و نتيجه بحث ما، همين چهل منقبت است كه به ترتيب و بطور اختصار يك به يك اشاره مى كنيم :

موضوعات مرتبط: حضرت فاطمه زهرا(س) درکلام پروردگار، حضرت فاطمه زهرا(س) درکلام پیامبراسلام (ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) درکلام ائمه معصومین (ع)، حضرت فاطمه زهرا(س) درقرآن، حضرت فاطمه زهرا(س) دراحادیث وروایات، فضایل و کرامات حضرت فاطمه زهرا(س)

 نظر دهید »

فاطمه زهرا(س)

23 بهمن 1395 توسط زهرا جهانگيري

اميرالمومنين على عليه السلام فرمود از فاطمه زهرا عليهاالسلام شنيدم كه از پدرش رسول خدا صلى الله عليه و آله حديث مى كرد كه پدرم به من فرمود:
اى فاطمه ! هر كه بر تو صلوات بفرستد، خداوند متعال گناهان او را بيامرزد و در هر كجاى بهشت كه مقام من باشد آن شخص به من ملحق شود.

 نظر دهید »

ایام سوگواری حضرت زهرا(س)

23 بهمن 1395 توسط زهرا جهانگيري

نگاهی به جایگاه فاطمه (س) در آیه مباهله

برخی از دانشمندان اهل سنّت اين امر را متفق عليه و برخی ديگر اجماعی می‌دانند. روايات مباهله با بيش از 51 طريق متفاوت از 37 تن از بزرگان دين روايت شده‌اند. برخی دانشمندان اهل سنت شبهاتی را نيز مطرح كرده‌‌اند اما اين شبهات هيچ پايگاه علمی ندارند.

برخی آيات طبق قاعده «جری و اطباق» در شأن حضرت فاطمه(س) آمده و هم‌چنين برخی آيات بطنا در شأن آن حضرت هستند؛ هم‌چون آيه «مرج البحرين». صدها آيه قرآنی و نيز روايات تفسيری در ذيل آيات در منابع فريقين بر عصمت و طهارت، صداقت، ايثار و اخلاص و ديگر كمالات معنوی حضرت زهر(س) دلالت دارند اما متأسفانه شخصيت ايشان ناشناخته مانده است؛ شخصيتی كه حجتی بر حجت‌های خداوند است، محبت و دوستی او طبق دستور خداوند بر همه واجب بوده، رضای او رضای خدا و غضب او غضب خداست؛ او كه مركز رسالت و امامت و ولايت است. ….

 نظر دهید »

یاحسین

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

حُسِـــــــیٖنْ جــــــــاٰن

نَــــــــفَسِ بـــٰادِصَبـــــٰامُشـــــــْک فِشٰانْ هَمْ بِشَوَدْ

بٰازْ عَطْرِ حَرَمَتْ رُونَقْ عَطّاٰریٖ هٰاست

 نظر دهید »

الگو

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

موقع خداحافظی‌ بهش گفتم: ان شاء الله با شهادت برگردی.
رفت و شهید شد. اما برنگشت!
یادم اومد همیشه به شوخی میگفت: زحمت تشییع جنازه ام رو به کسی نخواهم داد…

 نظر دهید »

خود زشت پنداری زنانه یاBDD

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

آمارها نشان می دهد 50 درصد از زنان از ظاهر خود راضی نیستند و بعضی از آن ها عیب های بسیار کوچک خود را بسیار بزرگ می بینند. به طور کلی می توان گفت شدت این بیماری در هر شخص، نسبت به دیگری متفاوت است.
این بیماری تا چه حد می تواند جدی شود؟
بسیاری از این افراد به دلیل رفتارها و احساسات خود، رابطه خوبی با دوستان و اعضای خانواده شان ندارند و معمولاً تنهایی را تجربه می کنند.
سندرم خود زشت پنداری چیست؟
سندرم خود زشت پنداری یا BDD یک بیماری روانی است که طی آن فرد به شدت در مورد اشکالات جزئی موجود در صورت یا ظاهر خود حساس می شود. این بیماری در بسیاری از موارد، ناشناخته باقی می ماند و فقط در صورتی که شخص، علائم بسیار شدیدی مانند افسردگی از خود نشان دهد، می توان به وجود آن پی برد. افراد مبتلا به این بیماری خود را زشت می بینند و در بسیاری موارد، دست به انجام عمل های جراحی زیبایی و استفاده بیش از حد از لوازم آرایشی می زنند تا بتوانند ظاهر خود را بهبود ببخشند.
البته برای مبتلا بودن به این بیماری، لازم نیست که حتماً با این شدت علائم گفته شده را داشته باشید، زیرا این بیماری در افراد مختلف به شکل های گوناگونی خود را نشان می دهد. سندرم خود زشت پنداری تا حدی مشابه بی اشتهایی عصبی است که فرد با تصور چاق بودن، از غذا خوردن اجتناب می کند؛ با این تفاوت که در بی اشتهایی عصبی، نگرانی فرد در مورد شکل ظاهری کل بدن است، اما در سندرم خود زشت پنداری، بیمار روی یک یا چند نقطه خاص از صورت یا بدن خود تمرکز می کند. فرد مبتلا به این بیماری مرتب صورت خود را در آینه چک می کند یا برعکس، از دیدن آینه فراری است. این بیماری هم در مردان و هم در زنان دیده می شود و معمولاً از سنین نوجوانی علائم خود را نشان می دهد.
حتی افراد زیبا هم به این بیماری مبتلا می شوند….
عوامل زیادی وجود دارد که احساس زشت بودن را در میان انسان ها تقویت می کند. شاید دانستن این عوامل بتواند به فرد در ریشه یابی احساسات منفی کمک کند و زندگی شادتری را برای او به ارمغان بیاورد.
نگاه کردن به آینه
تحقیقات نشان می دهد خیره شدن به آینه به مدت 10 دقیقه یا بیشتر، احساس ناامیدی و افسردگی را در مورد شکل ظاهری افزایش می دهد، حتی اگر شما در دقایق اولیه از ظاهر خود راضی بوده باشید. به نظر می رسد با نگاه کردن طولانی مدت در آینه، نواقص ظاهری، بیشتر به چشم افراد می آید و بعد از 10 دقیقه بسیاری از افراد به شدت تحت تأثیر این موضوع قرار می گیرند. بر اساس تحقیقات زنان تقریباً 38 بار و مردان نزدیک به 18 بار خود را در آینه می بینند.
علائم بیماری چیست؟
معمولاً شناسایی افرادی که به این بیماری دچار هستند، آسان است. این افراد معمولاً به طور افراطی از لوازم آرایشی استفاده می کنند، ساعت ها در مورد شکل ظاهری خود فکر می کنند و از دوستان خود، مشابه این سۆالات را می پرسند: آیا من زشتم؟ آیا بینی من بزرگ است؟ لکه های صورتم مشخص است؟
به این دلایل ممکن است خودتان را زشت ببینید:
افسردگی
تحقیقات نشان می دهد زمانی که مردم احساس افسردگی دارند، میزان نارضایتی از ظاهرشان به بیشترین حد می رسد. در این مواقع، زنان اندام خود را بزرگ تر از مواقع دیگر می بینند و حس می کنند زشت تر شده اند.
مجرد بودن
معمولاً افرادی که ازدواج کرده اند، دید مثبت تری نسبت به ظاهر و اندام خود دارند، اما برعکس، داشتن احساسات منفی در میان افراد مجرد تقریباً روال همیشگی و دائم پیدا می کند.
جایگاه درست زنان در خانواده
خرید لباس
تحقیقات نشان می دهد برخی از زنان بعد از رفتن به خرید، به شدت از شکل بدن خود احساس نارضایتی می کنند. دلیل این موضوع این است که آن ها در طول مدت خرید، ممکن است لباس های مختلفی را امتحان کنند که برایشان کوچک است و همچنین مجبورند مدت زیادی خود را در آینه مغازه های مختلف برانداز کنند که همان طور که در بالا گفته شد، اثر منفی روی فرد دارد.
خوردن ناهار
زنانی که دچار BDD هستند حتی با خوردن ناهار هم ممکن است دچار افسردگی شوند و اندام خود را در آینه بزرگ و زشت ببینند. به همین دلیل درصد زیادی از افراد مبتلا به این بیماری دچار ناهنجاری های تغذیه ای می شوند و حتی بی اشتهایی عصبی پیدا می کنند.
اشتباه مغز
حتی لاغرترین زنان هم ممکن است مقابل آینه خود را چاق ببینند که دلیل آن هم اشتباه مغز در تخمین اندازه بدن است. تحقیقات نشان می دهد مغز انسان می تواند اندازه بدن را تا دوسوم بزرگ تر و پهن تر از اندازه واقعی و قد را تا یک سوم کوتاه تر از آنچه هست، ببیند.

 نظر دهید »

خود زشت پنداری زنانه یاBDD

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

آمارها نشان می دهد 50 درصد از زنان از ظاهر خود راضی نیستند و بعضی از آن ها عیب های بسیار کوچک خود را بسیار بزرگ می بینند. به طور کلی می توان گفت شدت این بیماری در هر شخص، نسبت به دیگری متفاوت است.
این بیماری تا چه حد می تواند جدی شود؟
بسیاری از این افراد به دلیل رفتارها و احساسات خود، رابطه خوبی با دوستان و اعضای خانواده شان ندارند و معمولاً تنهایی را تجربه می کنند.
سندرم خود زشت پنداری چیست؟
سندرم خود زشت پنداری یا BDD یک بیماری روانی است که طی آن فرد به شدت در مورد اشکالات جزئی موجود در صورت یا ظاهر خود حساس می شود. این بیماری در بسیاری از موارد، ناشناخته باقی می ماند و فقط در صورتی که شخص، علائم بسیار شدیدی مانند افسردگی از خود نشان دهد، می توان به وجود آن پی برد. افراد مبتلا به این بیماری خود را زشت می بینند و در بسیاری موارد، دست به انجام عمل های جراحی زیبایی و استفاده بیش از حد از لوازم آرایشی می زنند تا بتوانند ظاهر خود را بهبود ببخشند.
البته برای مبتلا بودن به این بیماری، لازم نیست که حتماً با این شدت علائم گفته شده را داشته باشید، زیرا این بیماری در افراد مختلف به شکل های گوناگونی خود را نشان می دهد. سندرم خود زشت پنداری تا حدی مشابه بی اشتهایی عصبی است که فرد با تصور چاق بودن، از غذا خوردن اجتناب می کند؛ با این تفاوت که در بی اشتهایی عصبی، نگرانی فرد در مورد شکل ظاهری کل بدن است، اما در سندرم خود زشت پنداری، بیمار روی یک یا چند نقطه خاص از صورت یا بدن خود تمرکز می کند. فرد مبتلا به این بیماری مرتب صورت خود را در آینه چک می کند یا برعکس، از دیدن آینه فراری است. این بیماری هم در مردان و هم در زنان دیده می شود و معمولاً از سنین نوجوانی علائم خود را نشان می دهد.
حتی افراد زیبا هم به این بیماری مبتلا می شوند….
عوامل زیادی وجود دارد که احساس زشت بودن را در میان انسان ها تقویت می کند. شاید دانستن این عوامل بتواند به فرد در ریشه یابی احساسات منفی کمک کند و زندگی شادتری را برای او به ارمغان بیاورد.
نگاه کردن به آینه
تحقیقات نشان می دهد خیره شدن به آینه به مدت 10 دقیقه یا بیشتر، احساس ناامیدی و افسردگی را در مورد شکل ظاهری افزایش می دهد، حتی اگر شما در دقایق اولیه از ظاهر خود راضی بوده باشید. به نظر می رسد با نگاه کردن طولانی مدت در آینه، نواقص ظاهری، بیشتر به چشم افراد می آید و بعد از 10 دقیقه بسیاری از افراد به شدت تحت تأثیر این موضوع قرار می گیرند. بر اساس تحقیقات زنان تقریباً 38 بار و مردان نزدیک به 18 بار خود را در آینه می بینند.
علائم بیماری چیست؟
معمولاً شناسایی افرادی که به این بیماری دچار هستند، آسان است. این افراد معمولاً به طور افراطی از لوازم آرایشی استفاده می کنند، ساعت ها در مورد شکل ظاهری خود فکر می کنند و از دوستان خود، مشابه این سۆالات را می پرسند: آیا من زشتم؟ آیا بینی من بزرگ است؟ لکه های صورتم مشخص است؟
به این دلایل ممکن است خودتان را زشت ببینید:
افسردگی
تحقیقات نشان می دهد زمانی که مردم احساس افسردگی دارند، میزان نارضایتی از ظاهرشان به بیشترین حد می رسد. در این مواقع، زنان اندام خود را بزرگ تر از مواقع دیگر می بینند و حس می کنند زشت تر شده اند.
مجرد بودن
معمولاً افرادی که ازدواج کرده اند، دید مثبت تری نسبت به ظاهر و اندام خود دارند، اما برعکس، داشتن احساسات منفی در میان افراد مجرد تقریباً روال همیشگی و دائم پیدا می کند.
جایگاه درست زنان در خانواده
خرید لباس
تحقیقات نشان می دهد برخی از زنان بعد از رفتن به خرید، به شدت از شکل بدن خود احساس نارضایتی می کنند. دلیل این موضوع این است که آن ها در طول مدت خرید، ممکن است لباس های مختلفی را امتحان کنند که برایشان کوچک است و همچنین مجبورند مدت زیادی خود را در آینه مغازه های مختلف برانداز کنند که همان طور که در بالا گفته شد، اثر منفی روی فرد دارد.
خوردن ناهار
زنانی که دچار BDD هستند حتی با خوردن ناهار هم ممکن است دچار افسردگی شوند و اندام خود را در آینه بزرگ و زشت ببینند. به همین دلیل درصد زیادی از افراد مبتلا به این بیماری دچار ناهنجاری های تغذیه ای می شوند و حتی بی اشتهایی عصبی پیدا می کنند.
اشتباه مغز
حتی لاغرترین زنان هم ممکن است مقابل آینه خود را چاق ببینند که دلیل آن هم اشتباه مغز در تخمین اندازه بدن است. تحقیقات نشان می دهد مغز انسان می تواند اندازه بدن را تا دوسوم بزرگ تر و پهن تر از اندازه واقعی و قد را تا یک سوم کوتاه تر از آنچه هست، ببیند.

 نظر دهید »

آغوش خدا

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه ، سر و پا برهنه رفتن

دو لب از برای لبیّک ، به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابد ، همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی ، همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن

بخدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد

که به روی نا امیدی ، در بسته باز کردن

< شیخ بهایی >

 نظر دهید »

جامانده

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

❣حسین_جان❣????
دورت انگار شلوغ است…
دلم میگرید????
دل من سنگ صبوراست…
ولی میگیرد????
از سفر باز"که من جاماندم
وطنم پیش شماست…
دلم میگیرد????

همه رفتند ولی من ماندم…????

 نظر دهید »

تغیرافکار

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

وقتی شما یک پرتقال را تحت فشار قرار دهید، آب پرتقال به دست می آید نه چیز دیگری چون این چیزی است که در درونش است . همین اصل برای شما هم صدق می کند وقتی کسی شما را تحت فشار قرار دهد آنچه که بیرون می آید (عصبانیت، نفرت، تندی، تنش ، افسردگی ، خشم) چیزی است که در درون شماست . اگر آن چه در درون دارید را دوست ندارید می توانید با تغییر افکارتان آن را عوض کنید.

 نظر دهید »

شیطان قوی یا ضعیف؟

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما به شیطان رو می دهیم.

✅ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریز بازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک.
بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود.
عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است، ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم.

شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبروی خدا ایستاده اید. شیطان قوی نیست؛ موذی است.

خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند.
✅ جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود
فرمایشات استاد فاطمی نیا

 نظر دهید »

شیطان قوی یا ضعیف؟

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما به شیطان رو می دهیم.

✅ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریز بازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک.
بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود.
عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است، ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم.

شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبروی خدا ایستاده اید. شیطان قوی نیست؛ موذی است.

خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند.
✅ جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود
فرمایشات استاد فاطمی نیا

 نظر دهید »

شهیدگمنام

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

سالیانِ سال انتظارش را می کشیدم، او با آمدنش معنویت خاصی به شهرمان بخشید.
اربعین امسال قیدار حال و هوای دیگری داشت.
فصای شهرمان پرشده بود از عطرخوش یاحسین…
آری، شهرقیدار میزبان دویادگارگرانقدر هشت سال دفاع مقدس بود.
پیروجوان همه آمده بودند…همه آمده بودند تا با شهدا عهدببندند، همه آمده بودند تابگویند تا آخرین نفس راهتان را ادامه خواهیم داد.
دلم عجیب گرفته بود، کاش می توانستم تا صبح کنار این دوشهیدگمنام بنشینم و باهاشون دردودل کنم و گریه کنم…
یاد مداحی بسیارزیبای شهیدگمنام سلام، خوش اومدی برادر من، خسته نباشی پهلوون، افتادم، حال و هوایی بود وصف نشدنی…
خدایاشکرت…
برای شادی روح شهداصلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم

 نظر دهید »

اخلاق تربیتی

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

مدیریت شهوت با دستورات قرآنی
متأسفانه بسیاری از ما مسلمانان درخصوص مسائل مربوط به شهوت به دستورات قرآن عمل نمی کنیم یا ضد آن رفتار می کنیم. یعنی:
1ـ همدیگر را به حق توصیه نمی کنیم (که قرآن گفته: وَتَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ)
2ـ در عبادت، ترک گناه و تحمل سختی ها توصیه به صبر نمی کنیم (که قرآن گفته: وَتَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ)
3ـ همدیگر را در کارهای مثبت و خویشتن داری کمک نمی کنیم (که قرآن گفته: وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى)
4ـ خود و خانواده را از آتش جهنم بر حذر نمی داریم (که قرآن گفته: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا)
5ـ همدیگر را در تعدی و گناه یاری مستقیم و غیر مستقیم می کنیم (که قرآن گفته: وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ)
6ـ مؤمنان و دولت مردان زمینه ازدواج افراد مجرد را فراهم نمی آورند (که قرآن گفته: وَ اَنْکِحُوا آلْاَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ اِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ عَلیمٌ)
7- بسیاری از افراد مجرد و متأهل ،عفافِ (گوش، چشم، قوه فکر و خیال و شکم و لمس و..) نمی ورزند که قرآن فرموده: ( وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ)
به جای کم خوری و روزه ( جسمی و روحی ) پرخوری می کنیم. پیامبر به جوانی که تحت فشار شهوت بودند توصیه کردند که روزه بگیرد ،البته روزه ای که قدرت مدیریت شهوت را دارد صرف نخوردن و نیاشامیدن نیست بلکه چشم، گوش، فکر و خیال هم باید از خوراک گناهان به دور باشند. بله اصل این است که برای ترک گناه توصیه های قرآنی بالا رعایت شود. اما حالا که رعایت نمی شود چه باید کرد؟ نباید نشست تا شعله گناه، فطرت و وجدان را بسوزاند. باید از روزه، ورزش، همنشینی با افراد معنوی، تلاوت قرآن، عفاف چشم و گوش و شکم و تخیلات و…کمک گرفت.
8- نباید برای کاهش فشار جنسی به راه های غیرشرعی مانند خودارضایی پناه ببریم یا به دیگران این شیوه را توصیه کنیم(وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ)
9- مرد باید در ارتباط با نامحرم ،چشم و پاکدامنی و عفاف خود را حفظ کند ( قرآن گفته: قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکی‏ لَهُمْ )
10- زن باید در ارتباط با نامحرم چشم و پاکدامنی و حجابش را حفظ کند قرآن فرموده ) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی‏ جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ)
11- همجنس بازی و لواط گناه بزرگ است و عذاب الهی را در پی دارد قرآن درباره این کار قوم لوط فرموده: ( إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساء بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ)
12- هرگز به عمل زنا نزدیک نشویم، که کاری بسیار زشت و راهی بسیار ناپسند است. قرآن گفته( وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِیلاً)
13-خدا در آیه 25 سوره نساء به مردان می گوید با دخترانی که روابط دوستی مخفیانه ای با دیگران داشته اند ازدواج نکنید( وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ)

 نظر دهید »

هدف

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

هرچه اهداف خود را قسمت‌های کوچک‌تر

تقسیم کنید ، مسیری بهتر و راحت‌تر برای

رسیدن به آن‌ها خواهید داشت.

 نظر دهید »

بسم الله النور

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

می برم نام تو را تا ببری نام مرا

پُرکن از جام لب خویش همه جام مرا

خاک هم گاه گداری بدهد طعم عسل

بوسه از خاک رهت کرده عوض کام مرا

خاطرم نیست چه شد بر تو گرفتار شدم

پهن کردی سر گیسوی خودت دام مرا

هرنفس بی تو شده مردن تدریجی من

رنگ و بویی بده این گردش ایام مرا

اگر این سر به سر راه تو افتد زیباست

به شهادت بنما ختم سر انجام مرا

نذر کردم که دگر سمت گناهی نروم

شرطش این است حمایت کنی اقدام مرا

دل من ظرف بلوریست پر از خون جگر

کنج میخانه مبین گریه آرام مرا

به خدا کرببلایی شدنم دست شماست

جان عباس فراموش مکن نام مرا

به پریشانی گیسوی سر ام بنین

دیگر امضا بنما برگه اعزام مرا

روضه خوان گفت حسین؛ بوی حرم شد احساس

وعده ما سحری پای ضریح عباس

اللهم عجل لمولانا المظلوم الفرج

 نظر دهید »

سلام

01 آذر 1395 توسط زهرا جهانگيري

ضمن خسته نباشید خدمت دوستان عزیز وبزرگوار

 نظر دهید »

حلول ماه شعبان

19 اردیبهشت 1395 توسط زهرا جهانگيري

طلوع ماه شعبان ،

ماه رسول خدا (ص)،

مطلع النور،ماه آماه سازی روح

برای وارد شدن به ضیافت الله 

برشمامبارک باد….

 نظر دهید »

فلسفی

22 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

شکسپیرمیگه:

اگه یه روزفرزندی داشته باشم. 

بیشترازهراسباب بازی دیگه ای براش بادکنک می خرم.

بازی بابادکنک خیلی چیزارو به بچه یادمیده. بهش یادمیده که .

بایدبزرگ باشه اما سبک ;تابتونه بالاتر بره. بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی …

می تونن توی یه لحظه حتی بدون هیچ مقصری از بین برن.

پس نبایدزیاد بهشون وابسته بشه ومهم تراز همه بهش یاد میده که وقتی چیزی رودوست داره 

نبایداونقدربهش نزدیک بشه  .بهش فشاربیاره که راه نفس کشیدنش راببنده/

چون ممکنه برای همیشه ازدستش بده.

توزندگی  مثل بادکنک باش…..

 نظر دهید »

دعا

22 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

خدایا:نعمت عافیت مبدا همه نیازهاست/عاقبت به خیری

مقصدهمه نیازها/بین این مبدا تاآن مقصد /

والاترین نیازهادلخوشی ست/به بزرگیت سوگند/.

آنرابه تمامی دوستان وعزیزانم عطافرما.

 نظر دهید »

خبر

22 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

امروز

حضور حجت اسلام والمسلمین ابوالقاسم دولابی 

درحضورجمعی از اساتیدوطلابین 

حوزه الزهرای هیدج (س)

 نظر دهید »

خدا

22 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

امروزحواست بود. وقتی ازتصادف 

 جان سالمی به در بردی 

  وقتی مشکل چندماه ات حل شد

    یکی شش دانگ حواسش به توست

      نگاهی به آسمان بدوز

            آرام بگو تنهایم نگذار…..

    خدای مهربانم

 نظر دهید »

محفل خوبان

22 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

دل تکونی ازخونه تکونی واجب تره…..

دلتون رابتکونید ..

از حرفها. بغضها آدمهاوکینه ها…

دلتون رابتکونید ازهرچی که تو این یک سال…

یادش دلتون رابه دردآورده…

دلتون رابتکونید….

 نظر دهید »

بین الحرمین

22 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

وااای مادرم….

امشب گمان کنم نرودسمت کربلا 

حالش بداست مادرمان….

روبه قبله است

السلام علیک یافاطمه الزهرا(س)

 نظر دهید »

حجاب

10 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

اشتباه می کنند

این روزهانه مانتوهای تنگ وجلوبازمداست

نه ساپورت های رنگارنگ 

نه انواع شلوارهای های پاره ومدل های غربی 

ونه روابط نامشروع ودزدی!!

این روزها 

                 فقط

درآوردن اشک مهدی فاطمه (عج الله تعالی فرجه الشریف)مدشده!!

صبح آدینه شمابخیر

اللهم عجل الولیک الفرج

 نظر دهید »

حال دل

10 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

یاصاحب الزمان (عج)

موکول می کنم گله هجر را به بعد

این روزهاحال مادرتان روبه راه نیست

 نظر دهید »

خداجون

10 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

مواقع شادی . ستایش خدا

مواقع سختی . یافتن خدا

مواقع آرامش . پرستش خدا

مواقع دردناک . اعتمادبه خدا

ودرتمامی مواقع . تشکرازخدا

 نظر دهید »

دلنوشته

08 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

چه تعبیری خدا در نقطه دارد ؟
که تفسیری جدا هر نقطه دارد
به تعداد بهار عمر زهرا
همین اندازه کوثر نقطه دارد
(سوره کوثر 18 نقطه دارد)

 نظر دهید »

دلنوشته

08 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

از فاطمه اکتفا به نامش نکنيد

نشناخته توصيف مقامش نکنيد
هر کس در او محبت زهرا نيست علامه اگر هست سلامش نکنيد


 نظر دهید »

دلنوشته

08 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

فاطمیه قصه گوی رنجهاست
فاطمیه تفسیر سوز مرتضی ست
فاطمیه شعر داغ لاله است
قصه ی زهرای 18ساله است

 نظر دهید »

دلنوشته

08 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد

سراغ باغ گلی را شبانه می گیرد

چه حکمت است که چون نام فاطمه آید

برای گریه دل من بهانه می گیرد

 نظر دهید »

دلنوشته

08 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري


غم هجرانت آنقدر سنگین است که

یک روز نه بلکه یک دهه

یک سال نه که هر سال

و هرسال دوبار سوگواری نیز

تسلی مان نمی دهد

 

 نظر دهید »

سرپیچی

07 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

خداوند به انسان دستوردادگندم نخور وقتی خورداولین سیلی خدابه اوبرهنه شدن بود

این نشان می دهدکه رهاکردن لباس سیلی خداست ن تمدن

 نظر دهید »

تشنگی معاویه دربرزخ

05 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

امام صادق (ع) می فرمایند:

من به همراه پدرم به سوی مکه می رفتیم . اوقدری جلوتر ازمن حرکت  می کرد.

وقتی به وادی ((ضجنان)) رسیدیم مردی(معاویه) جلوآمد که درگردن اوزنجیر هایی گذارده بودند

ومی کشیدندوقتی به من نزدیک شدطلب آب کرداما پدرم فریاد زداورا آب نده خداونداورا آب ندهد .ومردی دنبال اوبود 

که آن زنجیرهارا کشیدودرپایین ترین نقطه جهنم انداخت

 نظر دهید »

معرفی کتاب اخلاقی

05 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

کمالات وجودی انسان

نویسنده:محمدشجاعی

چاپ سوم

کرانه های پاکی(خودسازی)

نویسنده کریم خطیبی

 نظر دهید »

آیا امام زمان (ع) منتظراست ومانند منتظران برای ظهورش تلاش می کند؟

04 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

امام زمان(ع) بیش ازهرکس دیگری بازیبایی دوران طلایی 

ظهورآشناوآگاه است. آن بزرگوار به خوبی می داند مردم دردوران ظهور.

به رشدوتعالی بی نظیری دست می یابند وجامعه  انسانی به بهترین صورت ممکن  شکل گرفته

آن گونه که شاایسته وزیبنده زندگی بشری است تحقق می یابد. 

اوکه بربندگان ومخلوقات خدابسیارمهربان است . آرزوداردانسان ها به زندگی درخورخود رسیده بتوانند درجات کمال راطی کنند

سیدبن طا ووس می فرماید:

درسرداب مقدس . سحرگاهی صدای حضرت راشنیدم که می فرمود: خدایا ! هماناشیعیان راازنورماوباقی طینت ماآفریده شده اند. خطاهای آن ها را به ماببخش وآن هارا ازآتش جهنم نجات ده)).

آن حضرت واقعا منتظراست : منتظرآماده شدن مردم است تا خداوند اذن دهد. این سنت الهی است که تامردم عوض نشوند .خداوند نیزسرنوشت مردم راعوض نکند. پس امام .هم دعامی کند وهم برای این کار آماده است .امامشکل اصلی آماده شدن شرایط ظهوراست که بایدفراهم شود تاحضرت ظهور کند.

 نظر دهید »

ایام فاطمیه

04 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

اگرچه روزمن وروزگارمی گذرد دلم خوش است که بایادمادرم زهرا(س)می گذرد

 نظر دهید »

معرفی کتاب

04 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري




کتاب:خاک های نرم کوشک نویسنده سعید عاکف در مورد شهید برونسی

 نظر دهید »

اس ام اس

04 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

آقا راازهر طرف بخونی  آقاست……

مامنتظرومنتقم فاطمه هستیم 

 


برا ظهورآقامون صلوات…..

 نظر دهید »

حدیث

04 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

بهترین عبادت عفت است

                                امام علی (ع) 



 نظر دهید »

معرفی کتاب

04 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

کتاب:خاک های نرم کوشک نویسنده سعید عاکف

 2 نظر

معرفی کتاب

04 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

کتاب:خاک های نرم کوشک نویسنده سعید عاکف

 نظر دهید »

معرفی کتاب

04 اسفند 1394 توسط زهرا جهانگيري

کتاب:خاک های نرم کوشک نویسنده سعید عاکف

 نظر دهید »
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

دریچه های دینی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس