تخفیف
30 اردیبهشت 1397 توسط زهرا جهانگيري
هر بار که برای خرید می رفت,کلی تخفیف می گرفت.می گفتː<تو خرید بلد نیستی!یه بار با من
بیا;برات یه تخفیف حسابی می گیرم.>
آن روز با فروشنده جوان,با ناز و کرشمه از هر دری حرف زد وخندید.نیم ساعت بعد ,پس از
فروش حیا و نجابتش توانست مانتو را با ده هزار تومان تخفیف بخرد!
استشمام رایحه تو لیاقت می خواهد,نگاه های هرزه مانند علف هرز جلوی رشد گل وجودت را می گیرند!
12-به جای فشنگ
-از این به بعد بودجه ساخت تجهیزات نظامی را علیه ایران به نصف کاهش می دهیم.
-بله قربان.اما هزینه های باقی مانده را صرف چه کاری کنیم؟